رسید دوش ندایی ازین از امیرخسرو دهلوی غزل 1215
1. رسید دوش ندایی ازین بلند رواق
که، ای مقیم زوایای شهربند فراق
1. رسید دوش ندایی ازین بلند رواق
که، ای مقیم زوایای شهربند فراق
1. دو چشمت آفت دلهاست هر یک
دو زلفت عقد مشکلهاست هر یک
1. ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ساکنک
احوال من در گوش او یک لحظه بر خوان ساکنک
1. بوستان جلوه در گرفت اینک
گل ز رخ پرده برگرفت اینک
1. ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رنگ
مثلث نزاد مادر ایام شوخ و شنگ
1. دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در دل
افتاد سخن در جان گفتار همان در دل
1. خهی در هر نظر چون خویش مقبول
چو من صد بیش در کوی تو مقتول
1. مرا بهرت خصومتهاست با دل
کنون با من درین سودا و با دل
1. نگارا، صحبت از اغیار بگسل
گل خندان من، از خار بگسل
1. زهی زلفت شکسته نرخ سنبل
گلستان رخت خندیده بر گل
1. مسلمانان برفت از دست من دل
چو دیدم آنچنان شکل و شمایل
1. خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گل
عالم بیخودی خوش است خاصه که در هوای گل