ما به اوّل ستم زلف تو از خیالی بخارایی غزل 299
1. ما به اوّل ستم زلف تو را خوش کردیم
بعد از آن بر سر کوی تو فروکش کردیم
...
1. ما به اوّل ستم زلف تو را خوش کردیم
بعد از آن بر سر کوی تو فروکش کردیم
...
1. ما به فکر دهنت ذوق شکر یافتهایم
جُسته از غیب نشانی و خبر یافتهایم
...
1. مابه وجهی صفت روی تو با مه کردیم
که بر او عاقبت این نکته موجّه کردیم
...
1. ما در خیال زلف تو شبگیر می کنیم
دیوانه ییم و پای به زنجیر می کنیم
...
1. ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفتیم
ترک همه گفتیم و تو را پیش گرفتیم
...
1. ما ز تقصیر عبادت چون پشیمان آمدیم
گوش بگرفته به درویشی به سلطان آمدیم
...
1. ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب در آتشیم
با خیال نرگست درعین بیماری خوشیم
...
1. مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم
ز در مران که در این باب کارها دارم
...
1. مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم
پی رضای تو رفتم گناهکار شدم
...
1. من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم
خون دل میخورم و درخور صد چندینم
...
1. من که از دیدهٔ معنی به رخت مینگرم
چشم دارم که نرانی چو سرشک از نظرم
...
1. آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفتن
سخنی نیست که در روی تو نتوان گفتن
...