1 ازو سام نیرم بمانده شگفت پس آنگه چو زلفش برآشفت و گفت
2 که ای عارضت باغ نسرین بود به روی تو روشن جهانبین بود
3 ز ماه تو صد طعنه بر مشتری ندارد مثال خود از دلبری
4 دلم نقش ماه نوت بسته است که پیوسته در مهر پیوسته است
1 سمن برگ روی همایون جمال پریدخت نام همایون به فال
2 روان کرد از تنگ شکر شکر برون کرد از آن درج گوهر گهر
3 به شکر طراوت به یاقوت داد رطب را ز شیرین شکر قوت داد
4 به یاقوت بشکست نرخ نبات برانگیخت آتش ز آب حیات
1 بدو سام گفت ای بت خرگهی شکسته قدت پشت سرو سهی
2 به شمشاد طوبی خرامت قسم که شد راستی را به عالم علم
3 به آهوی صیاد شیرافکنت به سوفار مژگان خنجرزنت
4 به خونریز بادام بادام تو به آشوب زلف دلارام تو
1 مه قندهار آفتاب طراز بت قندلب دلبر دلنواز
2 قصب پوش ماه و گرهگیر موی گل اندام سرو سمن برگروی
3 فروزنده خورشید طوبی خرام خرامنده طاووس طوطی خرام
4 نگارین نسرین بر و سروقد پریدخت مهپیکر زهره خد
1 عنان برزده سر به صحرا نهاد سرشکش روان رو به دریا نهاد
2 ز دست دلش دست بر دل بماند ز خون جگر پای در گل بماند
3 چنان آتشی از جگر برفروخت که از ماه تا برج ماهی بسوخت
4 هوا کله عنبرین بسته بود زمانه به انفاس رو شسته بود
1 سخن گوی دهقان فرخنژاد چنین از پریدخت مه کرد یاد
2 که چون از گو شیردل دور ماند چو باد از پیَش اسب گلگون براند
3 تهی مغزی و سرکش و تندخوی ازینها پشیمانی آرد به روی
4 بدل سنگ برزد به سنگین دلی در آن کار حیران شد از مشکلی
1 بگفت این و بر کرد از جا سمند به بازو در آورد پیچان کمند
2 چو شیر ژیان اژدهائی به چنگ شخاوان زمین کرد آهنگ جنگ
3 برآشفت سام یل نامدار ز بخت بد آشفته از روزگار
4 چنین داد پاسخ که ای ارجمند به دستان چه سازی به حلقه کمند
1 چو در سخن مرد فرزانه سفت مر این داستان را چنین باز گفت
2 که فغفور چین، سام را چون ببست به حبسش فرستاد و از غم برست
3 به بند اندرون بود شش ماه سام وزو دور گردید آرام و کام
4 به هر ماه یک بار عالمفروز ز افسون شدی نزد آن کینهتوز
1 شنیدم نواساز بستان راز ز فغفور چین شد چنین نغمهساز
2 که چون شب بخوابید بر روی تخت یکی خواب دید و بترسید سخت
3 چنین دید شاه جهانجو به خواب که بودش به نخجیر کردن شتاب
4 یکی باز بودی مر او را به دست که بودی ز پروازش اندیشه پست