1 بگفت این و بر کرد از جا سمند به بازو در آورد پیچان کمند
2 چو شیر ژیان اژدهائی به چنگ شخاوان زمین کرد آهنگ جنگ
3 برآشفت سام یل نامدار ز بخت بد آشفته از روزگار
4 چنین داد پاسخ که ای ارجمند به دستان چه سازی به حلقه کمند
1 گرفتند او را هم اندر زمان کشیدند در زیر بند گران
2 جهان سوز ترکان پرچین کمند به مستی گرفتند و کردند بند
3 یکی قلعهای بود کز محکمی به کیوان رساندی سر از خرمی
4 یکی کوتوال اندر آن جا مدام مر او را نهنگ جهان سوز نام
1 به زلف تو تا سر درآوردهام به آشفتگی سر برآوردهام
2 ز موی میان تو موئی شدم ز مشک تو قانع به بوئی شدم
3 ضعیفی که افگندیش در کمند گرش میکشی در به رویش مبند
4 غریبی که امیدش از خان تست درش باز کن زان که مهمان تست
1 سمن برگ روی همایون جمال پریدخت نام همایون به فال
2 روان کرد از تنگ شکر شکر برون کرد از آن درج گوهر گهر
3 به شکر طراوت به یاقوت داد رطب را ز شیرین شکر قوت داد
4 به یاقوت بشکست نرخ نبات برانگیخت آتش ز آب حیات
1 بدو سام گفت ای بت خرگهی شکسته قدت پشت سرو سهی
2 به شمشاد طوبی خرامت قسم که شد راستی را به عالم علم
3 به آهوی صیاد شیرافکنت به سوفار مژگان خنجرزنت
4 به خونریز بادام بادام تو به آشوب زلف دلارام تو
1 فلک حلقهای از کمر ترکشت شه سرکش چرخ ترکش کشت
2 چه گوئی ز راه دراز آمدم برو باز شو کز تو باز آمدم
3 چه نامی که نامم بدادی به ننگ مران بر زبانم که دادی به جنگ
4 قمررخ رخش را قمررخ نهاد که رخ بر رخ چون تو فرخ نهاد
1 همان دم پریدخت فغفور چین به زاری و افغان غزل گفت بین
2 که آیا مه مهربانم کجاست دلآرام و آرام جانم کجاست
3 کجا سام نیرم شه نیمروز که امشب شبم را کند همچو روز
4 کجا آن جهان دید? شیر مرد که از ژند جادو برآورده گرد
1 سراینده دهقان با آفرین سخن راند زین سان ز فغفور چین
2 که در رزم و کین چون ندید هیچ بهر ز هامون شتابان درآمد به شهر
3 رخش بود از بخت سرکش دژم زمان تا زمان غرقه گشتی به غم
4 یکی هفته در بتکده روز و شب ز بهر گشایش گشاده دو لب
1 پریزاد چون کرد بر وی کمین ببردش به کین بر سپهر برین
2 بدو گفت از سام برتاب روی دگر وصل او را مکن آرزوی
3 پریدخت مهوش بپیچید سر ز گفتار آن جادوی حیلهگر
4 همی گفت تا جان به تن هست رام دلم هست در بند دیدار سام
1 شنیدم نواساز بستان راز ز فغفور چین شد چنین نغمهساز
2 که چون شب بخوابید بر روی تخت یکی خواب دید و بترسید سخت
3 چنین دید شاه جهانجو به خواب که بودش به نخجیر کردن شتاب
4 یکی باز بودی مر او را به دست که بودی ز پروازش اندیشه پست