1 تذروی برون جسته از چنگ زاغ به پرواز شد باز بر طرف باغ
2 گوزنی درافتاده از تیغ کوه شده از کف ژنده پیلی ستوه
3 بدان سایه افکنده پران همای دگر بر سرآورده شد باز جای
4 پریزاده خفته در گلشنی زبون گشته در دست اهریمنی
1 خورش کمترین گوهری بر کمر مهش کمترین کوکبی بر سپر
2 ارم نقشی از صحبت بزم او قیامت نموداری از رزم او
3 نسب دارد از گرد گرشاسب چیر حسب دارد افزونتر از نره شیر
4 هنوزش نیامد ز شکر نبات ندادندش از مشک دفتر برات
1 به آئین و رسم فریدون و جم به ایوان فغفور برزد علم
2 یکی بارگه دید سر بر سپهر درخشنده از روشنی همچو مهر
3 سراپرده برکشیده به ماه زده تخت فغفور در پیشگاه
4 ستاده شه خُلخی تاجور یکی تیره ره از برش دورتر
1 زناگه پدید آمد از پیش طاق بتی چون مه از لاجوردی رواق
2 بهشتی روان بخش طوبی خرام بهشتی مثال قیامت قیام
3 قصبپوش ماهی به طلعت چو روز قصب بسته بر ماه گیتیفروز
4 نموداری از خلد عنبرسرشت به رفتار طاووس باغ بهشت
1 برفتند باری چو کبک از دره زدند از حرم خیمه بر پنجره
2 بدیدند بزمی چو خلد برین پر از ماهرویان ماچین و چین
3 خروشنده بد سام چون پیل مست برون رفته از دست و ساغر به دست
4 پر مشک بر ارغوان ریخته به موئی دو صد زنگی آویخته
1 نهاده یکی شمع سوزنده پیش سرافکنده چون شمع در پای خویش
2 شب تار و امیدش از روز نه بجز شمع هیچش دلافروز نه
3 چو پروانه میسوخت در پای شمع ز سوزندگی رفته همپای شمع
4 ز بس کز دل خسته آتش فروخت برو شمع سوزنده را دل بسوخت
1 روان سام برخاست گفتش رواست که فرمان فغفور ما را هواست
2 به چرمه درآمد چو سلطان شرق به ایوان شه روی بنهاد برق
3 که ناگه ز هر سو برآمد خروش ز خوبان چین شهر آمد به جوش
4 ز هر سو شتابان پری پیکری ز هر گوشه تابان قمرمنظری
1 ره طوبی آباد دختر گرفت دل از شاه نخجیرگه بر گرفت
2 بهر لالهزاری که در میرسید ز دل بوی خون جگر میشنید
3 به هر چشمهساری که درمیگذشت بسا کآب چشمش ز سر درگذشت
4 به هر کوه کو کوهپیکر براند بر آن کوه از دیده گوهر فشاند
1 نگارا سمن عارضا دلبرا بتا ماهرویا پری پیکرا
2 جمال تو شمعست و پروانه دل هوای تو گنج است و ویرانه دل
3 ندیدم چو پسته دهان تو هیچ نبستم طمع در میان تو هیچ
4 دهان تو همچون میان نیست هست وگر زان که گوئی چنان نیست هست