1 زبان برگشودند کای نامدار عنان دل خویش را گوش دار
2 چرا خویش را در جنون افکنی دل خسته در بحر خون افکنی
3 مده دل به نقشی که باشد خیال که ممکن نباشد به نقش اتصال
4 ترا جادو از ره برون میبرد به مکرت به دام جنون میبرد
1 قضا را که قلواد در پیش بود ز موئیدن سام دل ریش بود
2 به نزدیک دریا چو اندر رسید چهل زنگی دیوکردار دید
3 یکی کاروان دید بربسته دست تنانشان به خاک اندر افگنده است
4 یکی زنگی آدمیخوار بود که در روز روشن شب تار بود
1 جدا شد ازیشان یل صف پناه برآمد به یک ره خروش از سپاه
2 یکی گرد بر سام همزاد بود که نامش گرانمایه قلواد بود
3 ز یک دایه با یکدگر خورده شیر به میدان به هم کرده آهنگ تیر
4 سراندر پی سام فرخ نهاد به سوی ختا همرهش رو نهاد
1 روان سام برخاست گفتش رواست که فرمان فغفور ما را هواست
2 به چرمه درآمد چو سلطان شرق به ایوان شه روی بنهاد برق
3 که ناگه ز هر سو برآمد خروش ز خوبان چین شهر آمد به جوش
4 ز هر سو شتابان پری پیکری ز هر گوشه تابان قمرمنظری
1 تذروی برون جسته از چنگ زاغ به پرواز شد باز بر طرف باغ
2 گوزنی درافتاده از تیغ کوه شده از کف ژنده پیلی ستوه
3 بدان سایه افکنده پران همای دگر بر سرآورده شد باز جای
4 پریزاده خفته در گلشنی زبون گشته در دست اهریمنی
1 بشد کشته آنجا مکوکال دیو که بد چین و ماچین از آن پرغریو
2 دو صد دیو کردند آنجا نظر مکوکال دیدند بر ره گذر
3 فتاده در آنجا به خون و به خاک تن او ز خنجر شده چاکچاک
4 از آن ترس در لحظه بگریختند به دام بلا درنیاویختند
1 وز آن جا به گنجینه دژ کرد روی بر آهنگ جادو شده جنگجوی
2 سر شهریاران کشورگشای که بد سام آن گرد فرخنده رای
3 خروشنده چون ابر بر پشت کوه شده کوه از بیم او بر ستوه
4 چو خورشید درمانی از سندروس زده موج بر گنبد آبنوس
1 چو دید آنکه با دختری خوب روی سخن گفت و پر رشک گردید ازوی
2 ز افسونگری سام را در ربود به روی هوا رفت مانند دود
3 بر مرغزاریش آورد باز وز آن پس درآمد به سوز و گداز
4 که ای نامور کام من کن روا ممان تا ز هجران شوم بینوا
1 سراینده دهقان مُوبد نژاد ز سام نریمان چنین کرد یاد
2 که چون ژند جادو چنان کشته شد ورا دولت و بخت برگشته شد
3 یکی دیو بد پر ز شور و غریو کجا نام او بد مکوکال دیو
4 نژند بداختر برادر بد او ز چرخ فلک نیز بدتر بد او
1 برفتند باری چو کبک از دره زدند از حرم خیمه بر پنجره
2 بدیدند بزمی چو خلد برین پر از ماهرویان ماچین و چین
3 خروشنده بد سام چون پیل مست برون رفته از دست و ساغر به دست
4 پر مشک بر ارغوان ریخته به موئی دو صد زنگی آویخته