1 چه باید پدر را پسر چون تو بود یکی پندت از من بباید شنود
2 زمانه برین خواجه سالخورد همی دیر ماند تو اندر نبرد
3 بگیر این سر نامور گاه او ترا زیبد اندر جهان جاه او
4 بدین گفته من چو داری وفا جهان را تو باشی یکی پادشاه
1 چو ضحاک برتخت شد شهریار برو سالیان انجمن شد هزار
2 سراسر زمانه بدو گشت باز برآمد برین روزگار دراز
3 نهان گشت آئین فرزانگان پراگنده شد کار دیوانگان
4 هنر خوار شد جادوئی ارجمند نهان راستی آشکار را گزند
1 در ایوان شاهی شب تیره باز به خواب اندرون بود با ارنواز
2 چنان دید کز شاخ شاهنشهان سه جنگی پدید آمد از ناگهان
3 دو مهتر یکی کهتر اندر میان به بالای سرو و به فر کیان
4 کمر بستن و رفتن شاهوار به دست اندرون گرزه گاوسار
1 ببالید برسان سرو سهی همی تافت زو فر شاهنشهی
2 جهان جوی با فر جمشید بود به کردار تابنده خورشید بود
3 جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی
4 به سر بر همی گشت گردان سپهر شده رام با آفریدون به مهر
1 کنم ابتدا از خداوند یاد که هر مشکلی را بود او گشاد
2 کنون روی در روی جام آورم یکی قصه از کار سام آورم
3 زبان را چو خلخال زرین کنم سمند سخن سنج را زین کنم
4 کنون پر شگفتی یکی داستان بپیوندم از گفته باستان
1 به باغی یکی روز در پای سرو شنیدم چنین داستان از تذرو
2 که با قمری این ساز زد در نوا که عشق پریدخت دارم هوا
3 چنین گفت مؤبد مرین داستان که از دختر شاه بلخ آن زمان
4 که سام یل آمد همی در وجود برآورد هر کس به شادی سرود
1 چو سام از فراز سمند سیاه چو بر تیرهگون شب فروزنده ماه
2 بیفکند جنگی دو شیر ژیان ز گور و ز آهو و ببر بیان
3 قضا را برآمد یکی تیره گرد جوان پهلوان رو سوی گرد کرد
4 یکی گور دید اندر آن پهن دشت که بر طرف نخجیرگه برگذشت
1 چنان تا به گاه سپیده براند که مه در رکابش پیاده بماند
2 دم صبح بر جویباری رسید به خرم لب کشتزاری رسید
3 همه سبزه دید و گل یاسمن دریده صبا غنچه را پیرهن
4 نسیم بهار و لب جویبار سرچشمه و ناله مرغ زار
1 روان گشته با آن پریچهره ماه تماشاکنان اندر آن بارگاه
2 به ناگه به کاخی رسید از قضا چو بستان جنت خوش و دلگشا
3 نهاده در ایوانش تختی ز زر به کیوان برآورده ایوانش سر
4 ز رفعت فلک مانده حیران او سرآورده بر چرخ ایوان او