1 لبش بر لب شکرآلود کرد گرفتش در آغوش و پدرود کرد
2 قمر رخ دو چشمش چو چشمه روان چو محروم ماند از دلاور جوان
3 یل پیلتن را چو مه آب داد شه چرخ رخ پیش اسبش نهاد
4 رخ آورد چون ماه خاور به چین بد آشفته چون زلف دلبر به چین
1 از آن سو جهان پهلو ارجمند خلیده روان بود در زیر بند
2 سرش سیر شد از جوانی خویش مبرا شد از زندگانی خویش
3 غمین بود از گردش روزگار برآشفت از محنت آشفته کار
4 بنالید بر درد پنهان خویش بشورید بر چشم گریان خویش
1 سخن گوی دهقان فرخنژاد چنین از پریدخت مه کرد یاد
2 که چون از گو شیردل دور ماند چو باد از پیَش اسب گلگون براند
3 تهی مغزی و سرکش و تندخوی ازینها پشیمانی آرد به روی
4 بدل سنگ برزد به سنگین دلی در آن کار حیران شد از مشکلی
1 نگارا سمن عارضا دلبرا بتا ماهرویا پری پیکرا
2 جمال تو شمعست و پروانه دل هوای تو گنج است و ویرانه دل
3 ندیدم چو پسته دهان تو هیچ نبستم طمع در میان تو هیچ
4 دهان تو همچون میان نیست هست وگر زان که گوئی چنان نیست هست
1 ولی نغمهساز گلستان راز نوا زین نشان کرد در پرده ساز
2 که چون سام فرخپی نامور ز خاور به چین شد نهان رهسپر
3 که چون صبح نام آوران سپاه ندیدند شه را بر افراز گاه
4 بگشتند بسیار در کوه و دشت نشان و پی شاه پیدا نگشت
1 عنان برزده سر به صحرا نهاد سرشکش روان رو به دریا نهاد
2 ز دست دلش دست بر دل بماند ز خون جگر پای در گل بماند
3 چنان آتشی از جگر برفروخت که از ماه تا برج ماهی بسوخت
4 هوا کله عنبرین بسته بود زمانه به انفاس رو شسته بود
1 ره طوبی آباد دختر گرفت دل از شاه نخجیرگه بر گرفت
2 بهر لالهزاری که در میرسید ز دل بوی خون جگر میشنید
3 به هر چشمهساری که درمیگذشت بسا کآب چشمش ز سر درگذشت
4 به هر کوه کو کوهپیکر براند بر آن کوه از دیده گوهر فشاند
1 ازو سام نیرم بمانده شگفت پس آنگه چو زلفش برآشفت و گفت
2 که ای عارضت باغ نسرین بود به روی تو روشن جهانبین بود
3 ز ماه تو صد طعنه بر مشتری ندارد مثال خود از دلبری
4 دلم نقش ماه نوت بسته است که پیوسته در مهر پیوسته است
1 چو یک نیمه بگذشت از تیره شب به زندان درآمد بت خندهلب
2 چو بادام ترکان چین نیم مست چو شمع فروزنده شمعی به دست
3 شد آن جلوهگر چون خرامان تذرو غلام قدش گشته آزاده سرو
4 دلاویز چون زلف عنبرفشان شکرریز چون شهد شکرفشان
1 مرو را به ره بر کنون بازدار سخن بشنو از سام و از روزگار
2 چو شد سام بسته به بند گران پریزاده زی او شدی در زمان
3 زمان تا زمان لابه کردی به سام که کامم برآور برون شو ز دام
4 نپذرفتی از وی سخن هیچ سام زبان را به دشنام میکرد رام