1 چو یک هفته قانون شاهی ببست به هشتم سپهبد به مسند نشست
2 قمرتاش فرخنده را پیش خواند بر آن تخت زرین ورا برنشاند
3 به سر بر نهادش کلاه مهی نشاندش به آئین شاهنشهی
4 بدو گفت کاین مرز سقلاب و روم تو را دادهام شاهی مرز و بوم
1 به کشتی درآمد سپهدار سام چو غواص در آب کرد او مقام
2 همان چار کشتی برافراختند به دریای اخضر همی تاختند
3 یکی باد برخاست دلخواهشان بیاراست گفتی همی کارشان
4 دو شب راند کشتی چو ملاحیان دوم روز بگشود او بادبان
1 شگفتی دلیر است این اژدها که دارد سر رزم با ابرها
2 درین گفته بنهاده چون گوش هوش یکی نیمتن بود با گوش هوش
3 به افسونگریها نبودش نظیر نمودی به تموز مه زمهریر
4 به جادوگری برشدی بر سپهر به زیر آوریدی همی ماه و مهر
1 از آن رزم و آشوب و آن گردار دمان شمسه آمد بر آن کوهسار
2 نگه کرد تنبل به یک سو بدید کز افسون او چرخ بد ناپدید
3 نشسته به یک دست آن رزمگاه زبان پرفسون بهر تسلیم شاه
4 روان سوی تنبل شد آن پاک دید بیاراست هنگام گفت و شنید
1 سپهبد چو شد سیر از جام می ز مستی برافکند بر چهره خوی
2 ز جا جست مستانه آن کامیاب سیه نرگسانش شده مست خواب
3 یکی خلوت آراست تسلیم شاه دلاور بیامد به آرامگاه
4 دگر مستی خواب در سر گرفت خیال پریدخت در بر گرفت
1 سر ماه آمد به کشتی دلیر به دریا درآمد گو شیرگیر
2 تماشای دریا همی کرد و رفت ز کردار یزدان بمانده شگفت
3 دو هفته دگر مانده بر روی آب به شهر زرنداب بودش شتاب
4 سیم هفته ناگه جزیری بدید سراسر پر از لاله و شنبلید
1 غو کوس برخاست از رزمگاه جهان گشت بر چشم جادو سیاه
2 سپهبد ز هر سو چو پیلان مست تن نیمتن کرده بر خاک پست
3 ز یک سوی شاپور و قلواد گرد تن نابکار از زمین برشمرد
4 به هر حمله کشته بشد سی چهل همه خاک میدان ز خون گشت گل
1 دگر قهرمان چاره نو گزید قلم بر سر حرف دولت کشید
2 به ایوان سرویش یکی چاه کرد ز شیطان دل خویش گمراه کرد
3 بپوشید رویش به خاشاک و خاک که از سام نیرم برآرد هلاک
4 بیفکند مسند برآراست بزم در آن دوستی چاره سازید رزم
1 چنین تا برآمد عروس سپهر برافروخت بزم فلک را به مهر
2 نشست از بر جمله لاجورد ز عکسش جهان گشت یاقوت زرد
3 سپیده دمان سام آمد به گاه طلب کرد آنگاه تسلیم شاه
4 بدو گفت کای شاه دیو و پری مرا راه دور است و پر داوری
1 به نزدیک دادار شد سرفراز زمین را ببوسید و بردش نماز
2 چنین گفت کای داور آب و خاک ز تو باد آتش پر از بیم و پاک
3 جهان سر به سر زیر فرمان تست وگر آب و آتش همه زان توست
4 مرا بخت و نیرو به شداد ده شکستی بر این لشکر عاد ده