1 به نزدیک دادار شد سرفراز زمین را ببوسید و بردش نماز
2 چنین گفت کای داور آب و خاک ز تو باد آتش پر از بیم و پاک
3 جهان سر به سر زیر فرمان تست وگر آب و آتش همه زان توست
4 مرا بخت و نیرو به شداد ده شکستی بر این لشکر عاد ده
1 از آن منزل آمد سوی باغ و کشت خرامید از آنجا به سوی بهشت
2 همه شصت در شصت بد لالهزار ز مرغان به هر گوشهای ناله زار
3 به هر شاخ مرغی کشیده نوا زمین مخمل سبز و مشکین هوا
4 به هر گوشه نساج ابر بهار کشیده زبان را به هر جای بار
1 از آن آگهی پیش شداد شد وز آن گفته مغزش پر از باد شد
2 بگفتند سام نریمان رسید به فر منوچهر ایران رسید
3 همه دوزخ و جنتت را بکند زمینش به چرخ برین برفکند
4 برآشفته شد شاه شداد عاد لب خشم و تندی یکی برگشاد
1 به پاسخ چنین گفت کای پاکزاد که من جبرئیلم به شداد عاد
2 خبرها رسانم به شداد عاد بود پایهام بر فلک سخت شاد
3 کنون آمدم کز تو گیرم خبر که چون آمدی اندرین بوم و بر
4 دگر آمدم تا همه کام تو به گردون رسانم همه کام تو
1 چو شاهنشه روم آمد به در برین تیز میدان و تیغ و سپر
2 گریزان شد از بیم سلطان زنگ نیاورد در پیش تیغش درنگ
3 بجنبید از جای آنگه شدید ز شهر زرانداب بیرون کشید
4 سراپرده بر دشت زد نابکار که آید به پیکار سام سوار
1 به ره بود چشم سپهدار سام ندانست تا صبح او شد چو شام
2 که فرهنگ جنی درآمد برش خبر داد از پهلو و لشکرش
3 که شاپور را بند شد پا و جسم دگر گرد قلواد شد در طلسم
4 همه داستانها سراسر بگفت از آن گفتنش سام شد در شگفت
1 از آن رو شدید پلید آن بدید ز کینه بجوشید بر خود شدید
2 یکی نامه بنوشت نزد پدر برو برنوشت این همه سر به سر
3 ز مردی و پیکار سام سوار که چون ابر غرد گه کارزار
4 صد و سی تن از ما بدین بارگاه جهان در جهانبینشان شد سیاه
1 چو خورشید میزان زرین گرفت که سنجد زمین را سراسر شگفت
2 سبک شد به یک سوی او شنگ شاه ز بسیاری نور شد رنگ ماه
3 تبیره برآمد ز شدادیان شده رزمجو جمله عادیان
4 سلیحش بپوشید آنگه شدید ز بیمش شده گونهها شنبلید
1 به تسلیم جنی چنین گفت سام ز پیکار طلاج گسترده دام
2 ندیدم به میدان چو آن بدکنش کزو تیره گردد یلان را منش
3 یکایک سلیحم برون شد ز دست ز نیرنگ طلاج جادوپرست
4 سرانجام از من بشد ناپدید ازو شاد شد جان جنگی شدید