1 به پیش منوچهر بندی کمر ببیند به من اینچنین زور و فر
2 که چون تو دلیری در آوردگاه گرفتم به فر جهاندار شاه
3 اگر تو به من چیر گشتی به جنگ سرم را جدا کن به نیروی چنگ
4 که آید به دستت همه کام و نام که فیرزو گشتی بر فرخنده سام
1 به یک دست کوه و به یک دست آب همه جای نخجیر و بزم و شباب
2 بدان دشت یک دم فرود آمدند به آرامگه تار و پود آمدند
3 سپهبد بخوابید بر روی دشت چرانید شاپور اسبان به دشت
4 بخوردند اسبان علف زار را چو دهقان چنان دید آن کار را
1 ز دانش به جا نیست نه عقل و را چو دیوانگان اندر آید ز جا
2 چه خوش بودی ار گم شدی قهرمان و یا مرگ آوردی او را زمان
3 رها گشتی از ظلم سقلاب روم تن آزاد گشتند این مرز و بوم
4 همه نامدارانش آشفتهاند ز بسیاری رنج او تفتهاند
1 پس آنگه جهانپهلو کامکار نشست از بر مسند زرنگار
2 جهان آفرین را ستایش نمود شه روم را هم به نیکی ستود
3 شهش گفت کای گرد با گیر و دار نباشد به گیتی چو تو یک سوار
4 مرا گو که سام نریمان توئی پناه بزرگان ایران توئی
1 بدو گفت کای پهلوان گزین شگفتی دلیر است با فر و کین
2 همان به که او را به جادو علاج کنم سر نگیرد ز شداد باج
3 همه مرز ما را به هم برزند که شداد ازو دست بر سر زند
4 نه شداد ماند کنون نه شدید شگفتی بلائی شد ایدر پدید
1 درین گفتگو بود آن بدنژاد که دیوی درآمد به مانند باد
2 ثنا گفت در پیش سقلاب شاه یکی نامه بنهاد در پیشگاه
3 درآمد دلیری سرش باز کرد سراسر فرو خواندن آغاز کرد
4 نوشته سر نامه نام سلیم که دیو و پری بود ازو پر ز بیم
1 دگر قهرمان چاره نو گزید قلم بر سر حرف دولت کشید
2 به ایوان سرویش یکی چاه کرد ز شیطان دل خویش گمراه کرد
3 بپوشید رویش به خاشاک و خاک که از سام نیرم برآرد هلاک
4 بیفکند مسند برآراست بزم در آن دوستی چاره سازید رزم
1 چو یک هفته قانون شاهی ببست به هشتم سپهبد به مسند نشست
2 قمرتاش فرخنده را پیش خواند بر آن تخت زرین ورا برنشاند
3 به سر بر نهادش کلاه مهی نشاندش به آئین شاهنشهی
4 بدو گفت کاین مرز سقلاب و روم تو را دادهام شاهی مرز و بوم
1 نگه کرد سام اندر آن برز کوه زمین را همی دید ازو در ستوه
2 یکی دیو جنگی سه سر بر سرش یکی طوق زرین به گردن درش
3 مه موی اندام چون گوسفند رسیده سرش تا به چرخ بلند
4 چهارش بدی دست آن تیره روی به هر دستی یک حربه جنگجوی