1 وز آن سو جهان پهل شیر نر سوی لشکر خویش شد رهسپر
2 تکش خان و قلواد شمشیرزن تمرتاش و قلوش صف شکن
3 برانگیخته ابرش تیزگام روان گشته یکسر به دنبال سام
4 بر چشمهای از قضا در رسید یکی آهوی پر خط و خال دید
1 سخن بشنو اکنون یکی گوش دار به نیک اختری زین سپس هوش دار
2 ز فرهنگ جنگی فغفور شاه همان هم ز نامآوران سپاه
3 تکش خان و گردان روشن روان چو ماندند دور از بهر پهلوان
4 فراوان در آن دشت بشتافتند نشان جهانجوی کم یافتند
1 سرایده زین سان سخن باز راند که چون سام یل اندر آن سیل ماند
2 پریزاده از وی رخ اندر نهفت دل سام با در و غم بود جفت
3 دو روز و دو شب جادوی تیره کیش نهان ساخت از پهلوان روی خویش
4 سیم روز آمد پدید از نهان دگر کام جست از یل مهربان
1 چو قلوش نشست از بر بادپا به فرمان فرهنگ رزمآزما
2 ز قلوش دگر بر سرایم سخن مر این داوری را درآرم به بن
3 سوی دشت و کهسار شد همچو باد که یابد نشانی ز سالار راد
4 فراوان بگردید و کم یافتش ز بس تشنگی لب به برتافتش
1 سراینده نامه باستان ز قلواد زد این چنین داستان
2 که چون راند بر ابرش تیزگام نشانی ندید از گو نیکنام
3 هوا بود از تابش آفتاب بر آن ریگ از پر فتادی عقاب
4 بسی راند که پیکر بادپا به ناگاه شد چشمه ساریش جا
1 زمانی چو بگذشت از آن مهرشان رسیدند در بزم گردنکشان
2 چو سرو سهی قد برافراختند بدان جشن خلوتگهی ساختند
3 شبانگه پریزاد از ناگهان شد از نزد سام و دلیران نهان
4 زمانی چو شد با رخی همچو شید به طرف چمن چو صبا در رسید
1 سراینده داستان کهن چنین گوید از دیوزاده سخن
2 که چون شد سوی دشت و که رهسپر بدان تا بیابد ز سامش خبر
3 به صحرائی افتاد او را گذار که هرگز نبودی در آن قیر و قار
4 ز اندیشه پنهاش بودی فزون درازیش افزونتر از چند و چون
1 به گردش درآمد می ارغوان دلیران زابل همه شادمان
2 وز آن خوشدلی سام با آفرین یکی بزم کرد همچو خلد برین
3 نشسته در آن بزم فرخنده سام به یاد پریدخت بگرفته جام
4 تکش خان و فرهنگ و قلواد شیر تمرتاش و قلوش گو شیرگیر
1 نهان کردش از چشم ماهی چو ماه مهش رفت در زیر ابر سیاه
2 فروشد به زیر زمین ماهچهر درخشنده گردید در زیر مهر
3 چو سایه روان رو بدیوار کرد همآواز خود ناله زار کرد
4 به سردابه در زندگی کرد جای به تنگ آمد از دل در آن تنگنای