1 سر بادبان چون شد اندر هوا روان گشت زورق به راه ختا
2 درین گفتگوها شب اندر رسید دو لشکر در آن جایگه آرمید
3 ز کشتی همه لنگر انداختند ز هر در حکایت همی خواستند
4 نهادند اصل سخن را بر آن که در شب گریزند کندآوران
1 درآمد یکی دیو نر زشت نام در آن روی دریا به ضرب تمام
2 همان دم کمرگاه قلوش گرفت برآورد بر دست دیو از شگفت
3 چو تندر خروشید بر دیوها که از من ستانید این پرجفا
4 ببستند دست گو زابلی به دژخیم دادندش از پردلی
1 چنین داد دهقان شیرین کلام ز فغفورشاه و ز فرخنده سام
2 که چون نامه سام را خواند شاه برافراخت با سروران سپاه
3 همانگه یکی نامه پاسخ نوشت به باغ حیل تازه نخلی بکشت
4 سر نامه بود از نخست آفرین بدان کو ز دیو دژم جست کین
1 ازین سو چو از کین بپرداخت سام به شادی طلب کرد و نوشید جام
2 نشستند نزدش همه سر به سر به ناگه جهانجوی افراخت سر
3 یکی جام از ساقی سیمتن گرفت و چنین گفت با انجمن
4 که این جام بر روی دلدار خویش کزو هم بود گرم بازار خویش
1 یکی نعره زد سام گرد آن زمان که ای نامداران زابلستان
2 بگیرید از این دیوزادان شوم که جائی ندارند در مرز و بوم
3 رسیدند آن لشکری پیش سام فرحناک و خندان و دل شادکام
4 بگفتند دیوان هزیمت شدند درین جنگ بی قدر و قیمت شدند
1 ز دل آنچنان آتشی برفروخت که مر ماهیان را برو دل بسوخت
2 بگفتا که یک سال باشد که من ز ایران جدا گشتم و انجمن
3 جدا از منوچهر شاه جهان در اینجا گرفتار درد و غمان
4 ندانم شب و روز سامان خویش دوای دل ریش بریان خویش
1 بگفت و همان دم به جا برنشست که در آب او را کند زود پست
2 به گردن زدش سام یل خنجری که آزاد برجست در داوری
3 بگفتا برون رفت باید همی و یا غرق خون رفت باید همی
4 بگفت ار کنی پاره پاره مرا نجنبم از این آب ای سرورا
1 چو سام نریمان چنان حال دید برآورد سر بر سما بنگرید
2 که ای پاک دادار پروردگار توئی آفریننده مور و مار
3 جهانبخش و نیرودهنده توئی بسی عادیان را فکنده توئی
4 مکن شرمسارم به ایران زمین به پیش منوچهر شاه گزین
1 فرستاد یک گرد اندر زمان به نزدیک فغفور روشنروان
2 اکه اینک رسیدم به درگاه شاه به بند اندرون جمله بدخواه شاه
3 فرستاده شد در زمان همچو باد به درگاه فغفور فرخنژاد
4 بگفتا که از پیش سام دلیر رسیدم همین دم به مانند شیر
1 ازین پس سخن گویم از سام نیو همان هم ز پیکار فرعین دیو
2 چو فرعین لشکر به کشتی نشاند بر آن ژرف دریای بی بن براند
3 چنین گفتن فرعین دیو دمان همانا ز دیوان سر آمد زمان
4 شما یکسره خود به چنگال تیز نمائید بر دشمنان رستخیز