مغنی وقت آن آمد که بنوازی از خواجوی کرمانی غزل 36
1. مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
صبوحست ای بت ساقی بده شراب
1. مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
صبوحست ای بت ساقی بده شراب
1. ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب
کاهنگ چین خطا بود از بهر مشک ناب
1. طلع الصبح من وراء حجاب
عجلو بالرحیل یا اصحاب
1. دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
تا روز نخفتیم من و شمع جگرتاب
1. ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب
قند مصر از شور یاقوت تو چون شکر در آب
1. ساقی سیمبر بیار شراب
مطرب خوش نوا بساز رباب
1. ای جان من به یاد لبت تشنه بر شراب
هر دم بجام لعل لبت تشنهتر شراب
1. هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب
سر ببالین ابد باز نهد مست وخراب
1. ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
وی دل پر خون من هم نمک و هم کباب
1. من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب
1. دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب
بر مه کشید چنبر و درشب فکند تاب
1. ای کرده ماه را از تیره شب نقاب
در شب فکنده چین بر مه فکنده تاب