1 گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست
2 گفتم آن زلف و جبینم بچنین روز نشاند گفت کان زلف و جبین نیست که شام و سحرست
3 گفتم ای جان جهان از من مسکین بگذر گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست
4 گفتمش قد بلندت بصنوبر ماند گفت کاین دلشده را بین که چه کوته نظرست
1 در خنده آن عقیق شکرریز خوشترست در حلقه آن کمند دلاویز خوشترست
2 فرهاد را ز شکر شیرین حکایتی از خسروی ملکت پرویز خوشترست
3 بر روی خاک تکیه گه دردمند عشق از خوابگاه اطلس گلریز خوشترست
4 دیگر حدیث کوثر و سرچشمهٔ حیات مشنو که بادهٔ طرب انگیز خوشترست
1 بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت جگر لاله بر آن دلشدهٔ زار بسوخت
2 حبذا شمع که از آتش دل چون مجنون در هوای رخ لیلی به شب تار بسوخت
3 دیشب آن رند که در حلقهٔ خماران بود بزد آهی و در خانهٔ خمار بسوخت
4 ایکه از سر انا الحق خبری یافتهئی چه شوی منکر منصور که بر دار بسوخت
1 طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب که نیست شرط محبت جدائی از محبوب
2 چو هست در ره مقصود قرب روحانی چه احتیاج بارسال قاصد و مکتوب
3 چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست کجا ز یوسف مصری جدا بود یعقوب
4 توقعست که از عاشقان بیدل و دین نظر دریغ ندارند مالکان قلوب
1 جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست سخن اهل حقیقت ز زبانی دگرست
2 خیمه از دایرهٔ کون و مکان بیرون زن زانکه بالاتر ازین هر دو مکانی دگرست
3 در چمن هست بسی لاله سیراب ولی ترک مه روی من از خانهٔ خانی دگرست
4 راستی راز لطافت چو روان میگردی گوئیا سرو روان تو روانی دگرست
1 ساقیا ساغر شراب کجاست وقت صبحست آفتاب کجاست
2 خستگی غالبست مرهم کو تشنگی بیحدست آب کجاست
3 درد نوشان درد را به صبوح جز دل خونچکان کباب کجاست
4 همه عالم غمام غم بگرفت خور رخشان مه نقاب کجاست
1 کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست قاف تا قاف جهان حرفی از افسانهٔ ماست
2 طاق پیروزه که خلوتگه قطب فلک است کمترین زاویهئی بر در کاشانهٔ ماست
3 گر چراغ دل ما از نفس سرد بمرد شمع این طارم نه پنجره پروانهٔ ماست
4 گنج معنی که طلسم است جهان بر راهش چون به معنی نگری این دل ویرانهٔ ماست
1 ایکه لبت آب شکر ریختست بر سمنت مشگ سیه بیختست
2 نقش ترا خامهٔ نقاش صنع بر ورق جان من انگیختست
3 ساقی از آن آب چو آتش بیار کاتش دل آب رخم ریختست
4 با تو محالست برآمیختن گرچه غمت با گلم آمیختست
1 گر از جور جانان ننالی رواست که دردی که از دوست باشد دواست
2 چه بویست کارام دل میبرد مگر بوی زلف دلارام ماست
3 عجب دارم از جعد مشکین او که با اوست دایم پریشان چراست
4 نه تنها بدامش نهم پای بند بهر تار مویش دلی مبتلاست
1 ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب
2 بر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوش مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب
3 روزم شبست بیتو و چون روز روشنست کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب
4 خورشید را بروی تو تشبیه چون کنم کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب