1 جانم از بادهٔ لعل تو خراب افتادست دلم از آتش هجر تو کباب افتادست
2 گر چه خواب آیدت ای فتنهٔ مستان در چشم هر که از چشم و رخت بی خور و خواب افتادست
3 باز مرغ دل من در گره زلف کژت همچو کبکیست که در چنگ عقاب افتادست
4 ای که بالای بلند تو بلای دل ماست دلم از چشم تو در عین عذاب افتادست
1 بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست
2 عکس رخ تو در شکن طرهٔ سیاه از نور شمع در شب دیجور خوشترست
3 صحبت خوشست لیکن اگر نیک بنگری جادوی ناتوان تو رنجور خوشترست
4 بشکن خمار من بلب لعل جانفزای کان چشم مست تست که مخمور خوشترست
1 چو از برگ گلش سنبل دمیدست ز حسرت در چمن گل پژمریدست
2 به عشوه توبهٔ شهری شکستست به غمزه پردهٔ خلقی دریدست
3 ز روبه بازی چشم چو آهوش دلم چون آهوی وحشی رمیدست
4 چه رویست آنکه در اوصاف حسنش کمال قدرت بیچون پدیدست
1 بوستان طلعتش را نوبهاری دیگرست چشمم از عکس جمالش لاله زاری دیگرست
2 از میان جان من هرگز نمیگیرد کنار گر چه هر ساعت میانش در کناری دیگرست
3 تا لب میگون او در داد جان را جام می چشم مست نیمخوابش را خماری دیگرست
4 عاشقانرا با طریق زهد و تقوی کار نیست زاهدی در مذهب عشاق کاری دیگرست
1 ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست زآتش روی تو آب گل سوری رفتست
2 در دهانت سخنست ار چه بشیرین سخنی لب شکر شکنت عذر دهانت گفتست
3 همچو خورشید رخ اندر پس دیوار مپوش زانکه کس چشمهٔ خورشید به گل ننهفتست
4 دل گم گشته که بر خاک درت میجستم گوئیا زلف تو دارد که بسی آشفتست
1 دلبرا سنبل هندوی تو در تاب چراست زین صفت نرگس سیراب تو بیخواب چراست
2 چشم جادوی تو کز بادهٔ سحرست خراب روز و شب معتکف گوشه محراب چراست
3 نرگس مست تو چون فتنه ازو بیدارست همچو بخت من دل سوخته در خواب چراست
4 مگر از خط سیاه تو غباری دارد ورنه هندوی رسن باز تو در تاب چراست
1 یاران همه مخمور و قدح پر می نابست ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست
2 مرغ دل من در شکن زلف دلارام یا رب چه تذرویست که در چنگ عقابست
3 چشم من سودازده یا درج عقیقست اشک من دلسوخته یا لعل مذابست
4 ورد سحرم زمزمهٔ نغمهٔ چنگست و آهنگ مناجات من آواز ربابست
1 باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست خلوت ومهتاب باخوبان مه پیکر خوشست
2 غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عیبش مکن راستی را هر چه بینی در جهان با زر خوشست
3 کاشکی بودی مرا شادی اگر دینار نیست زانکه با دینار وشادی ملکت سنجر خوشست
4 چون خلیل ار درمیان آتش افتادم چه باک کاتش نمرود ما را با بت آذر خوشست
1 این همه مستی ما مستی مستی دگرست وین همه هستی ما هستی هستی دگرست
2 خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن که برون از دو جهان جای نشستی دگرست
3 گفتم از دست تو سرگشتهٔ عالم گشتم گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست
4 تا صبا قلب سر زلف تو در چین بشکست هر زمان بر من دلخسته شکستی دگرست
1 روی زمین و خون دلم نم گرفته است پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است
2 اشکم چه دیده است که مانند خونیان پیوسته دامن من پرغم گرفته است
3 مسکین دلم که حلقهٔ آن زلف تابدار بگرفت و غافلست که ارقم گرفته است
4 انفاس روح میدمد از باد صبحدم گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است