95 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار خواجوی کرمانی / غزلیات خواجوی کرمانی

غزلیات خواجوی کرمانی

1 تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت

2 تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد شد دامن من دجلهٔ بغداد ز دستت

3 از دست تو فردا بروم داد بخواهم تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت

4 بی شکر شیرین تو در درگه خسرو بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت

1 ای درد تو درمان دل و رنج تو راحت اشکم نمک آب و جگر خسته جراحت

2 موج ار چه زند لاف تبحر نزند دم با مردمک چشم من از علم سباحت

3 یکدم نشود نقش تو از دیده ما دور زانرو که توئی گوهر دریای ملاحت

4 دستی ز سر لطف بنه بردل ریشم زیرا که بود در کف کافی تو راحت

1 چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت دل شکسته ما را در اضطراب انداخت

2 بخون دیدهٔ ما تشنه شد جهان و رواست که دیده بود که ما را درین عذاب انداخت

3 کباب شد دلم از سوز سینه و آتش عشق ببرد آبم و خون در دل کباب انداخت

4 چه دیده دیدهٔ خونبار من که یکباره بقصد خونم ازینسان سپر بر آب انداخت

1 بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت جگر لاله بر آن دلشدهٔ زار بسوخت

2 حبذا شمع که از آتش دل چون مجنون در هوای رخ لیلی به شب تار بسوخت

3 دیشب آن رند که در حلقهٔ خماران بود بزد آهی و در خانهٔ خمار بسوخت

4 ایکه از سر انا الحق خبری یافته‌ئی چه شوی منکر منصور که بر دار بسوخت

1 آه کز آهم مه و پروین بسوخت اختر بخت من مسکین بسوخت

2 آتش مهرم چو در دل شعله زد برفلک بهرام را زوبین بسوخت

3 سوختم در آتش هجران او پشه را بین کز غم شاهین بسوخت

4 ای بسا خسرو که او فرهادوار در هوای شکر شیرین بسوخت

1 صبح کز چشم فلک اشک ثریا می‌ریخت مهر دل آب رخم ز آتش سودا می‌ریخت

2 آن سهی سرو خرامان ز سر زلف سیاه دل شوریده‌دلان می‌شد و در پا می‌ریخت

3 چین گیسوی دوتا را چو پریشان می‌کرد مشک در دامن یکتائی والا می‌ریخت

4 شعر شیرین مرا ماه مغنی می‌خواند و آب شکر بلب لعل شکر خا می‌ریخت

1 یاد باد آن روز کز لب بوی جان می‌آمدت خط بسوی خاور از هندوستان می‌آمدت

2 هر زمان از قلب عقرب کوکبی می‌تافتت هر نفس سنبل نقاب ارغوان می‌آمدت

3 چون خدنگ چشم جادو می‌نهادی در کمان ناوک مژگان یکایک برنشان می‌آمدت

4 چون ز باغ عارضت هر دم بهاری می‌شکفت هر زمان مرغی بطرف گلستان می‌آمدت

1 از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت بر در دل خیمه زن گر عالم جان بایدت

2 داروی درد محبت ترک درمان کردنست دردی دردی بنوش ار زانک درمان بایدت

3 داده‌ئی خاتم بدست دیو و شادروان بباد وانگه از دیوانگی ملک سلیمان بایدت

4 راه تاریکی نشاید قطع کردن بی‌دلیل خضر راهی برگزین گر آب حیوان بایدت

1 ساقیا ساغر شراب کجاست وقت صبحست آفتاب کجاست

2 خستگی غالبست مرهم کو تشنگی بیحدست آب کجاست

3 درد نوشان درد را به صبوح جز دل خونچکان کباب کجاست

4 همه عالم غمام غم بگرفت خور رخشان مه نقاب کجاست

1 ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست

2 وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاست

3 تا چند تشنه بر سر آتش توان نشست آن آب روح‌پرور آتش نشان کجاست

4 در دم بجان رسید و طبیبم پدید نیست دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست

آثار خواجوی کرمانی

95 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی