رخش با آب و آتش در نقابست از خواجوی کرمانی غزل 96
1. رخش با آب و آتش در نقابست
لبش با آتش اندر عین آبست
1. رخش با آب و آتش در نقابست
لبش با آتش اندر عین آبست
1. یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست
1. هنوزت نرگس اندر عین خوابست
هنوزت سنبل اندر پیچ و تابست
1. آنزمان مهر تو میجست که پیمان میبست
جان من با گره زلف تو در عهد الست
1. رخسار تو شمع کایناتست
وز قند تو شور در نباتست
1. ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست
سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست
1. ایکه لبت آب شکر ریختست
بر سمنت مشگ سیه بیختست
1. کارم از دست دل فرو بستست
عقلم از جام عشق سرمستست
1. خطی کز تیره شب برخور نوشتست
چه خطست آن که بس در خور نوشتست
1. جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست
سنبلش در پیچ و ما را رشتهٔ جان تافتست
1. ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست
زآتش روی تو آب گل سوری رفتست
1. جانم از غم بلب رسیدهٔ تست
دلم از دیده خون چکیدهٔ تست