1 رخسار تو شمع کایناتست وز قند تو شور در نباتست
2 ریحان خط سیاه شیرین پیرامن شکرت نباتست
3 خضرست مگر که سرنوشتش برگوشهٔ چشمهٔ حیاتست
4 برعرصه حسن شاه گردون پیش دو رخ تو شاه ماتست
1 ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست
2 برکنار لالهزار عارضش باد صبا سنبل سیراب را در پیچ وتاب انداختست
3 حلقههای جعد چین بر چین مهفرسای را یک بیک در حلق جانم چون طناب انداختست
4 تا کند مرغ دلم را چون کبوتر پای بند برکنار دانه دام از مشک ناب انداختست
1 ایکه لبت آب شکر ریختست بر سمنت مشگ سیه بیختست
2 نقش ترا خامهٔ نقاش صنع بر ورق جان من انگیختست
3 ساقی از آن آب چو آتش بیار کاتش دل آب رخم ریختست
4 با تو محالست برآمیختن گرچه غمت با گلم آمیختست
1 کارم از دست دل فرو بستست عقلم از جام عشق سرمستست
2 زلف او در تکسرست ولیک دل شوریده حال من خستست
3 با دلم کس نمی کند پیوند بجز از حاجبش که پیوستست
4 هر کجا در زمانه دلبندیست دل در آن زلف دلگسل بستست
1 خطی کز تیره شب برخور نوشتست چه خطست آن که بس در خور نوشتست
2 اگر چه در خورست آن خط ولیکن خطا کردست کان برخور نوشست
3 خطا گفتم مگر سلطان حسنش براتی بر شه خاور نوشتست
4 و گر نی اجری خیل حبش را خراج روم بر قیصر نوشتست
1 جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست سنبلش در پیچ و ما را رشتهٔ جان تافتست
2 آن دو افعی سیاه مهره بازش از چه روی همچو ثعبان برکف موسی عمران تافتست
3 جادوی مردم فریب او چو خوابم بسته است زلف هندویش چرا نعلم بدانسان تافتست
4 گر نمیخواهد که ما را رشتهٔ جان بگسلد آن طناب چنبری بهر چه چندان تافتست
1 ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست زآتش روی تو آب گل سوری رفتست
2 در دهانت سخنست ار چه بشیرین سخنی لب شکر شکنت عذر دهانت گفتست
3 همچو خورشید رخ اندر پس دیوار مپوش زانکه کس چشمهٔ خورشید به گل ننهفتست
4 دل گم گشته که بر خاک درت میجستم گوئیا زلف تو دارد که بسی آشفتست
1 جانم از غم بلب رسیدهٔ تست دلم از دیده خون چکیدهٔ تست
2 راستی را قد خمیدهٔ من نقشی از ابروی خمیدهٔ تست
3 طوطی جانم از پی شکرت زآشیان بدن پریدهٔ تست
4 با لب لعل روح پرور تو جوهر روح پروریدهٔ تست
1 گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست
2 ای صاحب اجل که روی در قفای دل رخش امل مران که اجل در قفای تست
3 گر نفس راه میزندت کاین طریق نیست از ره مرو که پیر خرد رهنمای تست
4 زین تابخانه رخت برون بر که کاینات یک غرفه بر در حرم کبریای تست
1 مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست دل بر امید وعده وجان در قفای تست
2 سهلست اگر رضای تو ترک رضای ماست مقصود ما ز دنیی و عقبی رضای تست
3 زین پس چو سرفدای قفای تو کردهایم ما را مران ز پیش که دل در قفای تست
4 گردن ببند مینهم و سر ببندگی خواهی ببخش و خواه بکش رای رای تست