چو از برگ گلش سنبل دمیدست از خواجوی کرمانی غزل 120
1. چو از برگ گلش سنبل دمیدست
ز حسرت در چمن گل پژمریدست
1. چو از برگ گلش سنبل دمیدست
ز حسرت در چمن گل پژمریدست
1. گرهٔ زلف بهم بر زده کاین مشک تتارست
رقم از غالیه بر گل زده کاین خط غبارست
1. شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست
شراب نوشگوار از لب شکر بارست
1. به بوستان جمالت بهار بسیارست
ولیک با گل وصل تو خار بسیارست
1. نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست
وز طره طوق کرده که از مشک چنبرست
1. سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست
خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مست
1. ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست
جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست
1. ای لبت میگون و جانم می پرست
ما خراب افتاده و چشم تو مست
1. گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست
گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست
1. لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست
1. بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست
لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست
1. در خنده آن عقیق شکرریز خوشترست
در حلقه آن کمند دلاویز خوشترست