زاهد مغرور اگر در کعبه از خواجوی کرمانی غزل 132
1. زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست
وانکه اقرارش به بترویان نباشد کافرست
1. زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست
وانکه اقرارش به بترویان نباشد کافرست
1. فروغ عارض او یا سپیده سحرست
که رشک طلعت خورشید و طیرهٔ قمرست
1. این همه مستی ما مستی مستی دگرست
وین همه هستی ما هستی هستی دگرست
1. جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
سخن اهل حقیقت ز زبانی دگرست
1. بوستان طلعتش را نوبهاری دیگرست
چشمم از عکس جمالش لاله زاری دیگرست
1. آن نه رویست مگر فتنهٔ دور قمرست
وان نه زلفست و بنا گوش که شام و سحرست
1. ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیاز است
وآنجا که نیاز است چه حاجت به نماز است
1. از لعل آبدار تو نعلم برآتشست
زان رو دلم چو زلف سیاهت مشوشست
1. ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست
وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست
1. باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست
خلوت ومهتاب باخوبان مه پیکر خوشست
1. شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست