1 روی زمین و خون دلم نم گرفته است پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است
2 اشکم چه دیده است که مانند خونیان پیوسته دامن من پرغم گرفته است
3 مسکین دلم که حلقهٔ آن زلف تابدار بگرفت و غافلست که ارقم گرفته است
4 انفاس روح میدمد از باد صبحدم گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است
1 هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است زانک پیش هرکسی راز دلم بگشاده است
2 کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است
3 هر زمان از اشک میگون ساغرم پر میشود خون دل نوشم تو پنداری مگر کان باده است
4 بیوفائی چون جهان دل بر تو نتوانم نهاد ای خوشا آنکس که او دل بر جهان ننهاده است
1 گرت چو مورچه گرد شکر برآمده است تو خوش برآی که با جان برابر آمده است
2 بنوش لعل روان چون زمرد سبزت نگین خاتم یاقوت احمر آمده است
3 بگرد چشمهٔ نوش تو سبزه گر بدمید ترش مشو که نبات از شکر برآمده است
4 ز خط سبز تو نسخم خوش آمدی و کنون خط غبار تو خود زان نکوتر آمده است
1 چو سرچشمهٔ چشم من دیده است لب غنچه برچشمه خندیده است
2 بدان وجهم از دیده خون میرود که از روی خوب تو ببریده است
3 چرا کینهورزی کنون با کسی که مهر تو پیش از تو ورزیده است
4 نهان کی کند خامه رازم که او تراشیدهٔ ناتراشیده است
1 مسیح روح را مریم حجابست بهشت وصل را آدم حجابست
2 دلا در عاشقی محرم چه جوئی که پیش عاشقان محرم حجابست
3 برو خود همدم خود باش اگر چه برصاحبدلان همدم حجابست
4 مکش جعدش که پیش روی جانان شکنج طره پرخم حجابست
1 دلا جان در ره جانان حجابست غم دل در جهان جان حجابست
2 اگر داری سری بگذر ز سامان که در این ره سر و سامان حجابست
3 ز هستی هر چه در چشم تو آید قلم در نقش آن کش کان حجابست
4 زلال از مشرب جان نوش چون خضر که آب چشمهٔ حیوان حجابست
1 رخش با آب و آتش در نقابست لبش با آتش اندر عین آبست
2 شکنج طرهاش برچهره گوئی که از شب سایبان برآفتابست
3 لب شیرین او یا جان شیرین خط مشکین او یا مشگ نابست
4 عقیقش کاتش اوآب لعلست عذارش کاب او آتش نقابست
1 یاران همه مخمور و قدح پر می نابست ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست
2 مرغ دل من در شکن زلف دلارام یا رب چه تذرویست که در چنگ عقابست
3 چشم من سودازده یا درج عقیقست اشک من دلسوخته یا لعل مذابست
4 ورد سحرم زمزمهٔ نغمهٔ چنگست و آهنگ مناجات من آواز ربابست
1 هنوزت نرگس اندر عین خوابست هنوزت سنبل اندر پیچ و تابست
2 هنوزت آب درآتش نهانست هنوزت آتش اندر عین آبست
3 هنوزت خال هندو بت پرستست هنوزت چشم جادو مست خوابست
4 هنوزت سنبل مشگین سمنساست هنوزت برگ گل سنبل نقابست
1 آنزمان مهر تو میجست که پیمان میبست جان من با گره زلف تو در عهد الست
2 نو عروسان چمن را که جهان آرایند با گل روی تو بازار لطافت بشکست
3 دلم از زلف کژت جان نبرد زانک درو هندوانند همه کافر خورشیدپرست
4 چشم مخمور تو گر زانکه ببیند درخواب هیچ هشیار دگر عیب نگیرد برمست