گر حرص زیردست و طمع زیر از خواجوی کرمانی غزل 108
1. گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست
سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست
1. گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست
سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست
1. مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست
دل بر امید وعده وجان در قفای تست
1. دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست
اهل دلرا قبله محراب خم ابروی تست
1. پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
بلکه آنست سلیمان که ز ملک آزادست
1. جانم از بادهٔ لعل تو خراب افتادست
دلم از آتش هجر تو کباب افتادست
1. بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست
وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست
1. رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
بدرستی که دل نازک ساغر بشکست
1. بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
مشاطه سر زلف پریشان تو بشکست
1. زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
نثار گوهرم از کلک در نثار خودست
1. چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست
بیا که عمر من این پنجروز معدودست
1. هر که او دیدهٔ مردم کش مستت دیدست
بس که برنرگس مخمور چمن خندیدست
1. وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست
آنکه دزدیده در آن دیده خونخوار تو دیدست