خوش آنکه لاف هنر پیش بی هنر نزند از کلیم غزل 180
1. خوش آنکه لاف هنر پیش بی هنر نزند
اگرچه برق بود طعنه بر شرر نزند
...
1. خوش آنکه لاف هنر پیش بی هنر نزند
اگرچه برق بود طعنه بر شرر نزند
...
1. دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد
جام هرچند که پر شد ز صدا می افتد
...
1. تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود
خواهم که جاده در ره وصل اژدها شود
...
1. خاک غربت در مذاقم آب حیوان میشود
صبح روشن خاطر از شام غریبان میشود
...
1. عمرها رفت که قانون طرب تار ندید
دل بجز دیده تر ساغر سرشار ندید
...
1. نشود اینکه ز دل اشک جگرگون نرود
طفل آراسته از خانه برون چون نرود
...
1. جور تو ز پی فغان ندارد
زخم ستمت دهان ندارد
...
1. عمر سیرش کوته است ار جورت از دل میرود
چند گامی از ضرورت مرغ بسمل میرود
...
1. به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد
نظر به بندد از آن گل که رنگ و بو دارد
...
1. مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند
چون کند کرم دف از شعله آواز کند
...
1. کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد
گر رشته نارسا شد عیب گهر نباشد
...
1. از غمی شکوه نکن تا غم دیگر ندهند
از لب خشک مگو تا مژه تر ندهند
...