عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت از کلیم غزل 156
1. عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت
گر عقل بود این سپر از پنبه توان یافت
...
1. عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت
گر عقل بود این سپر از پنبه توان یافت
...
1. آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است
گر سربریده رشته ز پا وانکرده است
...
1. دل بزیب و زینت دوران هنرپرور نبست
غیر نقش بوریا بر خویشتن زیور نبست
...
1. دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت
گریبان چاک می روید گل از شوق گریبانت
...
1. در کلبه ما تا بکمر موج شرابست
تا ساغر تبخاله ما پر می نابست
...
1. چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت
داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
...
1. آن جنگجو که هیچ ملال از جفا نداشت
صلحش بسان رنجش عاشق بقا نداشت
...
1. دل دامن مجاورت چشم تر گرفت
با طفل اشک صحبت دیوانه در گرفت
...
1. راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست
ورجگر سوزی ندارم آهم آتشبار نیست
...
1. فراق همنفسان جان بیقرارم سوخت
گیاه خشکم و هجران نوبهارم سوخت
...
1. ناله می آید بکویت راه چندان دور نیست
گر تو هم گاهی کنی یاد اسیران دور نیست
...
1. چشم پوشیدن ز نیک و بد چراغ دیده است
روشنی دل را ز نور دیده ها پوشیده است
...