دیده چشم می پرستی دیده است از کلیم غزل 144
1. دیده چشم می پرستی دیده است
اشکم از مستی بسر غلطیده است
...
1. دیده چشم می پرستی دیده است
اشکم از مستی بسر غلطیده است
...
1. آن بلبلم که عقده دل دانه منست
آبی که هست در قفسم آب آهنست
...
1. حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست
بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست
...
1. امسال نوبهار قدم پیشتر گذاشت
گل نیز از بساط چمن پا بدر گذاشت
...
1. در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست
غیر دعوی بلند و همت کوتاه نیست
...
1. شیب و شباب راه عدم را مراحلست
عمر تو راه دور و درازش دو منزلست
...
1. پای بی کفش از سری کاید بسامان بهترست
زخم مرهم گیر از چاک گریبان بهترست
...
1. براه عشق تو جز اشک و آه با من نیست
از آن متاع چه بهتر که باب رهزن نیست
...
1. این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست
هر یک جدا جدا خط معزولی قواست
...
1. سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است
رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است
...
1. چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست
تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست
...
1. همیشه کارم در کار خیر تأخیرست
که توبه مانده درست و بهار کشمیرست
...