آثار کلیم

صفحه 11 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 نخل امید ز بار افتادست با غم از چشم بهار افتادست

2 بیحسابست همان درد دلم نفسم گر بشمار افتادست

3 گریه زین تخم که بر سینه فشاند ناله ها آبله دار افتادست

4 برد بر سر کشیم سرکوبی حیف دستم که زکار افتادست

1 از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست تحفه گرانقیمت است جوش خریدار نیست

2 دست قضا همچو شمع در چمن خوشدلی گل بسری می زند کش غم دستار نیست

3 گاهی خاشاک سیل، گاه خس شعله باش ساکن یک مرحله، سالک اطوار نیست

4 خاطر روشندلان، زخم جفا می خورد صیقل آئینه جز مرهم زنگار نیست

1 تمام کاهش تن جمله آفت جانست مگوی عشق که این آتش و نیستانست

2 براه عشق که پائی نمی رسد بزمین غمی که هست ز محرومی مغیلانست

3 بکن لباس تعلق که خار وادی قرب گرفته دامن دیوانه ایکه عریانست

4 ز سود راه فنا قطره می شود دریا حباب دشمن سر بهر جمع سامانست

1 پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است آفت اوقات بود خوب برافتاده است

2 شکوه ام از دهر نیست، داد زابنای او در همه ملک این پدر بد پسر افتاده است

3 بسکه درین تنگنا چشم دلم تنگ شد دیده ام از گلرخان بر کمر افتاده است

4 بر سر رحم آمد از ناله فرو خوردنم تیر نیفکنده ام کارگر افتاده است

1 روزی طلب مکن تو چه دانی که آن کجاست تیر از چه افکنی چو ندانی نشان کجاست

2 در کوی دوست باش و مفید بجا مشو پروانه را بباغ جهان آشیان کجاست

3 مسند نشین بزم جهان بی تکلیفست کاگه نشد که صدر کدام آستان کجاست

4 صد بار دل ز همرهی زلف تا کمر رفت و نشان نیافت که موی میان کجاست

1 زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت

2 عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد تاب سوز نامه ام بال و پر دیگر نداشت

3 بیقراری بین که بعد از سوختن همچون سپند یکنفس خاکسترم جا بر سر اخگر نداشت

4 شب که از شمع جمالش دیده‌ام روشن شود مردمک در دیده من قدر خاکستر نداشت

1 بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست آتش افسرده ولی گرمی گلخن باقیست

2 پنجه ام را بگریبان کفن بند کنید که هنوزم هوس جیب دریدن باقیست

3 سنگ را رحم ازین سنگدلان بیشترست مهربان شد فلک و کینه دشمن باقیست

4 با قفس ساخته ام لیک زگلریزی اشک می توان یافت که شوق گل و گلشن باقیست

1 آن یار گزین که خشمگین نیست خوشبوست گلی که آتشین نیست

2 همچون قلم از سیاه بختی جز گریه مرا در آستین نیست

3 مگذر ز قمار بوسه بازی آنجاست که نقش بد نشین نیست

4 دل آب ز آهن قفس خورد دیگر ز بهشت دانه چین نیست

1 گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست

2 چون زند فال تماشای گلستان رخش دیده ما که بجز خواب پریشانش نیست

3 چون رعیت که سر از حاکم ظالم پیچد مژه برگشته ازو باز بفرمانش نیست

4 بسکه در محفل غم صدر نشینند همه زخم را جای به پهلوی اسیرانش نیست

1 کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت

2 کوه طاقت بودم اما تا فراقت رو نمود هر سو مویم تو گوئی تیشه فرهاد داشت

3 تخم اشکی از برای دیده ما واگذار اینچنین خواهی دیار درد را آباد داشت

4 میل هر جانب که کردم سیل اشکم برده است کی سلیمان اینچنین حکم روان بر باد داشت

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی