بکامی خواهش ما مبتلا نیست از کلیم غزل 120
1. بکامی خواهش ما مبتلا نیست
چو ماهی دانه ای در دام ها نیست
...
1. بکامی خواهش ما مبتلا نیست
چو ماهی دانه ای در دام ها نیست
...
1. زلف تو که طفلان هوس را شب عیدست
شامیست که آبستن صد صبح امیدست
...
1. دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت
شمع اختیار خویش بباد صبا گذاشت
...
1. روشنی در خانه معمور نیست
نیست یک ویرانه کان پر نور نیست
...
1. ایدل دویدن از پی آن بیوفا بسست
گر تو هنوز سیر نگشتی مرا بسست
...
1. امشب گل خورشید بدامان نگاهست
آئینه دل روشن از آن چشم سیاهست
...
1. تا بنام من زبان خامه ات گردیده است
از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است
...
1. ز بسکه سر زده مژگان او بدلها رفت
حدیث شوخی و بیباکیش بهر جا رفت
...
1. هیچگه جوش سرشک از مژه ما کم نیست
اینقدر آب سزاوار گل آدم نیست
...
1. توبه کردم مستی از چشم بتان افتاده است
تاک را هم از خزان آتش بجان افتاده است
...
1. شمیم خلد، گدای دیار کشمیرست
شکفتگی گل خار بهار کشمیرست
...
1. اگر ز هستی ما نام بینشانی هست
در آشیان هما مشت استخوانی هست
...