1 پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
2 باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
3 وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
4 در راه عشق گریه متاع اثر نداشت صد بار از کنار من این کاروان گذشت
1 پیوسته دل ز قطع امید آرمیده است راحت درین چمن بر نخل بریده است
2 صبرم بجستن دل گمگشته رفته است طفل سرشک در پی رنگ پریده است
3 با گریه خنده رویم و با ناله گرم خون باز از شراب غصه دماغم رسیده است
4 شاد است بخت بد که بمفتم زدست داد گوئی مرا فروخته یوسف خریده است
1 آزادگی ز منت احسان رمیدنست قطع امید دست طلب را بریدنست
2 بحریست زندگی که نهنگش حوادثست تن کشتی است و مرگ بساحل رسیدنست
3 سیر ریاض عالم جان با حجاب تن گلزار را ز رخنه دیوار دیدنست
4 در دور ما زخست ابنای روزگار دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدنست
1 در صد زخم جفا زان مژه بر دل بازست غمزه زان ناوک کج سخت درست اندازست
2 هر که خودبین و خودآرا ز هنر بی خبرست همچو طاووس که پر زینت و کم پروازست
3 سر توحید ز زنجیر شود معلومست صد دهان نغمه سرا باشد و یک آوازست
4 دخل بیجا ندهد غیر خجالت اثری تیر کج باعث رسوائی تیراندازست
1 ما را طپیدن از غم دنیا شعار نیست صد شکر کاب طینت ما موج دار نیست
2 بی جذبه جنون نرسد کس بهیچ جا سالک براه ماند اگر نی سوار نیست
3 روشندلان حباب سفت دیده بسته اند روزن چه احتیاج اگر شیشه تار نیست
4 آن را که دل ز مشرب منصور آب خورد کشکول فقر را بجز از چوب دار نیست
1 چمن ز سردی ایام برگ و بار گذاشت خوش آنکه عاریتی را باختیار گذاشت
2 بسست سردی فصل خزان کنون باید هوای زهد خنک را بیک کنار گذاشت
3 خزان رسید و بآزادگی ثمر شد نخل فشاند برگ بشکر همینکه بار گذاشت
4 تو نیز پنجه ز می رنگ کن که باد خزان حنا بدست عروسان شاخسار گذاشت
1 در شراب صحبت احباب زهر غفلتست گر بچاه افتد کسی بهتر ز دام صحبتست
2 منکر آئینه اند آنها که اهل عزلتند خلوتی کابنای جنسی گنجد آنجا کثرتست
3 با وجود ناتوانی نرگس بیمار او شوق خونریزیش بیش از آرزوی صحتست
4 دهر را هم مشرب عزلت پسند افتاده است نیست بیوجهی که دایم دشمن جمعیتست
1 آن درد که استخوان شکن نیست معمار کهن بنای تن نیست
2 امروز چراغ اهل فقرم چون فانوسم دو پیرهن نیست
3 نشنیده حدیث آشنائی هر کس که بخویش در سخن نیست
4 لعل لب او نگین تنگیست افسوس که جای نام من نیست
1 ز اختر طالع که مهر او همه کین است خیر ندیدیم اگر چه خیر درین است
2 دوست بهیچم فروخت با همه زاری یار فروشی درین زمانه همین است
3 آینه حسن و عشق روی برویند شوری بختم از آن لب نمکین است
4 دیده عزیزست از سرشک جگر گون قیمت خاتم باعتبار نگین است