گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست از کلیم غزل 108
1. گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست
مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست
...
1. گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست
مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست
...
1. کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت
هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت
...
1. دلم با چشم تر یکرنگ از آنست
که پای اشک خونین در میانست
...
1. چو هست قدرت دست و دل توانگر نیست
صدف گشاده کفست آنزمان که گوهر نیست
...
1. آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت
هر جا ندید روی دل آنجا دگر نرفت
...
1. تا نمی گریم چراغ دیده ام را نور نیست
سیل اگر باز ایستد ویرانه ام معمور نیست
...
1. جز قامتت بچشم و دلم جای گیر نیست
مهمان خانه های کمان غیر تیر نیست
...
1. بر دل ز بس غبار کدورت نشسته است
بیچاره ناله در ته دیوار مانده است
...
1. منم که تنگدلی باغ دلگشای منست
بدستم آبله جام جهان نمای منست
...
1. دایم اندر آتش خود عاشق دیوانه سوخت
شمع محفل را گناهی نیست گر پروانه سوخت
...
1. در کوره غم سوختنم مایه کامست
آتش به از آبست در آن کوزه که خامست
...
1. حالت از تنگی جا غنچه بکنج دهنست
چکند، ساخته با گوشه خود بیوطنست
...