شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت از کلیم غزل 85
1. شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت
بر اصول رقص بسمل کی کند عاقل گرفت
...
1. شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت
بر اصول رقص بسمل کی کند عاقل گرفت
...
1. هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه منست
چاه راهم چون قلم پیوسته همراه منست
...
1. محتسب بر حذر از مستی سرشار منست
سنگ بگریزد از آن شیشه که دربار منست
...
1. ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت
چاره ساز جان کار افتاده زخم کاریت
...
1. جلوه پیچ و خم از موی کمر خواهد رفت
تاب این رشته باریک بدر خواهد رفت
...
1. صبح شکفتگی ز شفق کم بهاترست
خو کن بگریه، خنده ز گل بیوفاترست
...
1. پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
...
1. پیوسته دل ز قطع امید آرمیده است
راحت درین چمن بر نخل بریده است
...
1. آزادگی ز منت احسان رمیدنست
قطع امید دست طلب را بریدنست
...
1. در صد زخم جفا زان مژه بر دل بازست
غمزه زان ناوک کج سخت درست اندازست
...
1. ما را طپیدن از غم دنیا شعار نیست
صد شکر کاب طینت ما موج دار نیست
...