آثار کلیم

صفحه 6 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 آن سرو روان تا بگلستان گذری داشت پروانه صفت گل هوس بال و پری داشت

2 دل از خم زلف تو برون رفت و نگفتی کاین حلقه ماتمزدگان نوحه گری داشت

3 گامی بغلط هم سوی مقصود نرفتیم گوئی ره آواره گیم راهبری داشت

4 پیوسته چو آئینه طفیلی نگاهم او سوی من افکند و نظر با دگری داشت

1 پنبه ها بر روی داغ از آتش دل در گرفت وقت مرهم خوش که بازم سوختن از سر گرفت

2 سرکشی با خاکساران کی بجائی می رسد سرو من از خاک نتوان سایه خود برگرفت

3 من کجا، بد گردی افلاک و انجم از کجا خاطرم در بزم عیش از گردش ساغر گرفت

4 گلستان چون ساقی مستان ندارد گلبنی تا گل ساغر ازو چیدم گل دیگر گرفت

1 جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست تو که پروانه بزمی هوس اینها چیست

2 سازگار همه طبع ار نبود، عیبی نیست پنبه را آرزوی همدمی مینا چیست

3 سرو را سایه یکی بیش نباشد، یارب اینهمه خاک نشین در ره آن بالا چیست

4 شعله را سرکشی از سوختن خار و خست عز افتادگیم باعث استغنا چیست

1 دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست هر کجا شیشه می دید چو پیمانه نشست

2 رفتی از دیده و من دشمن چشمم، که چرا بسفر زود رود هر که درین خانه نشست

3 کس گرفتار برابر وی تو چون چشمت نیست زیر آن تیغ بلا سخت اسیرانه نشست

4 همنشین می دهیم پند، ولی معذوری خوی دیوانه گرفت آنکه بدیوانه نشست

1 عشق را بخت تیره در کارست جلوه شمع در شب تارست

2 خوش بگرد سر تو می گردد جگرم خون ز رشک دستارست

3 بسکه بازار خار و خس گرم است شاهد گل غریب گلزارست

4 رشک ابروی تو زکارش برد پشت محراب زان بدیوارست

1 شکفت غنچه ولی موسم خزان منست فروغ عارض گل برق آشیان منست

2 چنان نهفته ام اسرار عشق را، که لبم خبر نیافت که نام که بر زبان منست

3 زبان بسته باشک روان گذاشت سخن چو طفل بسته زبان گریه ترجمان منست

4 سفیدروئی آماجگاه جور کزوست چنین تو خوار مبینش که استخوان منست

1 هرگز دلت نشان گذار وفا نداشت سنگی که ره فتاد بر او نقش پا نداشت

2 دل از هجوم درد تو شرمندگی کشید ویرانه حیف درخور سیلاب جا نداشت

3 شمعم ز باد دامن فانوس می کشد آن محنتی که در ره باد صبا نداشت

4 از هایهای گریه من تا دلش گرفت دیگر چو آب تیغ، سر شکم صدا نداشت

1 رفتن ز درت کار من دل نگران نیست گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست

2 با تیر بلا چون هدفم روی گشاده گر کوه شود درد غم عشق گران نیست

3 حال من بی برگ نوا را چه شناسد آن سرو که آگاه ز تاراج خزان نیست

4 رسوائی ما را ز کفن پرده شناسد گر شمع بفانوس رود، باز نهان نیست

1 پیچیده تر ز طره او دود آه ماست برگشته تر از آن مژه بخت سیاه ماست

2 در راه او بخون خود از بسکه تشنه ایم هرکس که چاه می کند او خضر راه ماست

3 ما را چو کاه تکیه بدیوار خلق نیست خاکیم و بردباری پشت و پناه ماست

4 یک کس بسوی مقصد خود ره نمی برد دنیا زبسکه تیره ز بخت سیاه ماست

1 در آتش عشق مهوشان رفت آسان پی دل نمی توان رفت

2 دل از پی درد او روان شد منزل دنبال کاروان رفت

3 این مهمان نخوانده آه شد خوار زبس، بر آسمان رفت

4 تیر تو گرفت کشور دل این مژده بخانه کمان رفت

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی