دل ز ناوکهای بیداد تو پیکان را گرفت از کلیم غزل 61
1. دل ز ناوکهای بیداد تو پیکان را گرفت
تشنهلب از ابر رحمت آب باران را گرفت
...
1. دل ز ناوکهای بیداد تو پیکان را گرفت
تشنهلب از ابر رحمت آب باران را گرفت
...
1. جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شادست
ز یمن جور تو اقلیم درد آبادست
...
1. ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت
برق هم کم مایه بود از شعله سامانی نداشت
...
1. دائم گله چرخ دلاورد زبان چیست
گر ناوک خاری رسدت جرم کمان چیست
...
1. علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست
بچشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست
...
1. گر آه و ناله داری در ملک عشق بابست
بدیمن شادمانی چون خانه حبابست
...
1. ضعفم مدد ز قوت صهبا گرفته است
دستم عصا ز گردن مینا گرفته است
...
1. دل از سر کوی تو اگر پای کشیده است
باز آمدنش زودتر از رنگ پریده است
...
1. عارف که جا بجز سر کوی فنا نساخت
جائیکه سیل راه ندارد سرا نساخت
...
1. دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت
پرده ای کز کار ما برداشت خود هر رو گرفت
...
1. صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است
ناله ها را ز دلت تیر بسنگ آمده است
...
1. صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست
شام غمست این سر زلف دراز نیست
...