مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست از کلیم غزل 49
1. مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست
بنای خانه زنجیر بهر راحت نیست
1. مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست
بنای خانه زنجیر بهر راحت نیست
1. نه همین سودای ابرویت مرا دیوانه ساخت
برهمن از شوق او محراب در بتخانه ساخت
1. آن سرو روان تا بگلستان گذری داشت
پروانه صفت گل هوس بال و پری داشت
1. پنبه ها بر روی داغ از آتش دل در گرفت
وقت مرهم خوش که بازم سوختن از سر گرفت
1. جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست
تو که پروانه بزمی هوس اینها چیست
1. دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست
هر کجا شیشه می دید چو پیمانه نشست
1. عشق را بخت تیره در کارست
جلوه شمع در شب تارست
1. شکفت غنچه ولی موسم خزان منست
فروغ عارض گل برق آشیان منست
1. هرگز دلت نشان گذار وفا نداشت
سنگی که ره فتاد بر او نقش پا نداشت
1. رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
1. پیچیده تر ز طره او دود آه ماست
برگشته تر از آن مژه بخت سیاه ماست
1. در آتش عشق مهوشان رفت
آسان پی دل نمی توان رفت