آثار کلیم

صفحه 4 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را حسن تو ازین باغ برون کرد خزان را

2 بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیرید ای خوش‌کمران تنگ مبندید میان را

3 بر سبزه نوخیز خطت می‌نگرد زلف زآنسان که به حسرت نگرد پیر جوان را

4 مژگان تو خنجر به رخ ماه کشیده ابروت زده بر سر خورشید کمان را

1 دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت پرده ای کز کار ما برداشت خود هر رو گرفت

2 بزم عشرت روشنائی از کجا پیدا کند کاتش می رفت و جانش دود تنباکو گرفت

3 سیر گلشن کردی و گل غنچه شد بار دگر بسکه از شرم جمالت دست پیش رو گرفت

4 در بهاران جا بدست گل نمی افتد بباغ بیشتر از سبزه می باید کنار جو گرفت

1 بسکه ز دیده ریختم خون دل خراب را گریه گرفت در حنا پنجه آفتاب را

2 تاب نظر ندارم و ضبط نگه نمی کنم بیشترست حرص می زند تنگ شراب را

3 بسکه زتیره روز من دهر گرفته تیرگی شب پره تنگ در بغل می کند آفتاب را

4 سوخته کشت آرزو بسکه زبرق هجر او سایه گر افکند بر او خشک کند سحاب را

1 ای ز بالای تو طوطی در کنار آئینه را وز گل روی تو سامان بهار آئینه را

2 صبح را رشگ رخت افکنده است از چشم خویش دیگر از خورشید ننهد در کنار آئینه را

3 زلف دلبند تو چون حیران خود می بیندش بخشد از هر حلقه چشم سرمه دار آئینه را

4 در طریقت دل برنگ و بوی دادن ابلهیست کس نمی آراید از نقش و نگار آئینه را

1 ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت برق هم کم مایه بود از شعله سامانی نداشت

2 با مسیحا درد خود گفتیم پرسودی نکرد زانکه چون بیماری چشم تو درمانی نداشت

3 سینه ما هیچگه بی ناوک جوری نبود این مصیبت خانه کم دیدم که مهمانی نداشت

4 لذت رو بر قفا رفتن چه می داند که چیست هر که در دل حسرت برگشته مژگانی نداشت

1 عارف که جا بجز سر کوی فنا نساخت جائیکه سیل راه ندارد سرا نساخت

2 افلاک را بفکر من انداخت وصل او کم بخت را سعادت بال هما نساخت

3 در ملک زندگی دل بیشور عشق نیست آری بدهر کس جرس بیصدا نساخت

4 زان کوی پا کشیدم و رفتم ز یاد او داروی ناگوار صبوری مرا نساخت

1 ترک چشمت می‌کند آماجگه محراب را ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را

2 با ستمکاران گیتی بد نمی‌گردد سپهر عید قربانست دایم خانه قصاب را

3 منزل نزدیک‌تر دارد خطر هم بیشتر می‌دهد دوری ساحل مژده نایاب را

4 عاقلان را با خم زنجیر زلفت همسری‌ست یاد می‌گیرند ار دیوانه‌ها آداب را

1 ضعفم مدد ز قوت صهبا گرفته است دستم عصا ز گردن مینا گرفته است

2 کلک قضا مداد خط سرنوشت ما گوئی ز درد آتش سودا گرفته است

3 این نه صدف زگوهر آسودگی تهیست آهم خبر ز عالم بالا گرفته است

4 تخم نهال سرد شود دانه های اشک تا قامتش بچشم دلم جا گرفته است

1 بغیر خانه زنجیر و دیده تر ما کدام خانه که ویران نگشت بر سر ما

2 بحیرتم که خبر چون بسنگ حادثه رفت که صلح کرد می مدعا بساغر ما

3 زگرمی تب ما تا شود طبیب آگه کفی سپند فشاند بروی بستر ما

4 بسینه صافی و روی گشاده چون ما نیست مگیر آینه گو خویش را برابر ما

1 هر کس بقبله ای کرد روی نیاز خود را هند و صنم پرستد، من سرو ناز خود را

2 نگذاشت آستانش در جبهه ام سجودی بی سجده می گذارم اکنون نماز خود را

3 در کنج نامرادی تا کی ز منع دشمن در زیر سر گذارم دست دراز خود را

4 از نقش پا بر شکم گرچه همی گذارد بر آستان جانان روی نیاز خود را

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی