آثار کلیم

صفحه 4 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 که خریدی ز غم گردش دوران ما را دیده گر مفت نمی داد بطوفان ما را

2 مفلس ار جنس خود ارزان نفروشد چکند کم بها کرد تهی دستی دوران ما را

3 اشک این گرسنه چشمان مزه دارد هرچند دهر بر خوان تهی ساخته مهمان ما را

4 در چمن دیده زنظاره گل می پوشم تا نگیرد نمک آن لب خندان ما را

1 منم بکنج قناعت رمیده از درها بخویش بسته ز نقش حصیر زیورها

2 غبار خاطر خود گرد هم بسیل سرشگ شود ببحر گل آلود آب گوهرها

3 بمن عداوت گردون بجا بود، تا کی نشان ناوک آهم شوند اخترها

4 مسلم است مرا دعوی وفاداری خجل ز داغ وفای منند محضرها

1 هر کس بقبله ای کرد روی نیاز خود را هند و صنم پرستد، من سرو ناز خود را

2 نگذاشت آستانش در جبهه ام سجودی بی سجده می گذارم اکنون نماز خود را

3 در کنج نامرادی تا کی ز منع دشمن در زیر سر گذارم دست دراز خود را

4 از نقش پا بر شکم گرچه همی گذارد بر آستان جانان روی نیاز خود را

1 ترک چشمت می‌کند آماجگه محراب را ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را

2 با ستمکاران گیتی بد نمی‌گردد سپهر عید قربانست دایم خانه قصاب را

3 منزل نزدیک‌تر دارد خطر هم بیشتر می‌دهد دوری ساحل مژده نایاب را

4 عاقلان را با خم زنجیر زلفت همسری‌ست یاد می‌گیرند ار دیوانه‌ها آداب را

1 ز آه گرمی آتش زنم سراپا را ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را

2 حدیث بحر فراموش شد که دور از تو ز بس گریسته ام آب برده دریا را

3 ز آه گرم من آتش بخانه افتاده است بکوی عشق کنون گرم می کنم جا را

4 گشاده روئی ساحل بکار ما نیاد سرشک برد بساحل سفینه ما را

1 دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را یافتم باز از نوای جغد این ویرانه را

2 من که در دام آمدم، نه از فریب دانه بود غیرتم نگذاشت در دام تو بینم دانه را

3 دل در آن کو باز یاد سینهٔ من می‌کند کنج گلخن بهتر از گلشن بود دیوانه را

4 طالع بدبین که بر چاک دلم خندید و رفت آنکه مرهم می‌نهاد از رحم، زخم شانه را

1 شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را که بندد نیزه بالا در عزایش نخل ماتم را

2 اگر گویم که خاتم چون دهان اوست، از شادی شود به زخم ناسورش علم سازد قد خم را

3 بدانی تا که شهد زندگانی نیست بی تلخی خدا در سال عمرت داده جا ماه محرم را

4 درشتند اهل عالم خواه شهری خواه صحرائی قضا ناپخته گل کردست گوئی خاک آدم را

1 قرار می برد از خلق آه و زاری ما باین قرار اگر مانده بیقراری ما

2 شویم گرد و بدنبال محملش افتیم دگر برای چه روزست خاکساری ما

3 خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد چه مستئی ز قفا داشت هوشیاری ما

4 تو چون روی، بره انتظار دیده خلق بهم نیاید چون زخمهای کاری ما

1 با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا منظور بودنی است بس است اینقدر مرا

2 بوی گلست موی دماغ ضعیف من ناصح مده ز صندل خود دردسر مرا

3 اشکی ز دیده ای نچکاند حدیث من شمعم که هست دود و دمی بی اثر مرا

4 هر وقت هست قیمت من نقد می شود گر می توان بهیچ ز دوران بخر مرا

1 از آن چشمی که می‌داند زبان بی‌زبانی را نکویان یاد می‌گیرند طرز نکته‌دانی را

2 به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی درازی عیب می‌باشد قبای زندگانی را

3 نمی‌خواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد سپر از سینه کن تیر جفای آسمانی را

4 کنون کز رعشه پیری به جامم می نمی‌ماند چه حاصل گر دهد دوران شراب کامرانی را

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی