بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته از کلیم غزل 13
1. بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را
می تواند زد بعالم پشت پای بسته را
...
1. بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را
می تواند زد بعالم پشت پای بسته را
...
1. ز تیغش چاک شد دل چون نهان سازم غم او را
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را
...
1. دلا بر چشم تر نه آستین را
چه می پوئی عبث روی زمین را
...
1. بیتو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را
خنده گل دردسر میآورد آزرده را
...
1. عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا
می گذارد هر کجا خاریست سردرپا مرا
...
1. هیچ دلسوزی نداند چاره کار مرا
شمع بگریزد اگر بیند شب تار مرا
...
1. نمیبیند سرم چون شمع شبها روی بالین را
به چشم دیگران پیوسته بینم خواب شیرین را
...
1. تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما
نزدیک کرده ره را پشت خمیده ما
...
1. سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را
اول از سرو کند جامه رعنائی را
...
1. دنبال اشک افتاده ام جویم دل آزرده را
از خون توان برداشت پی نخجیر پیکان خورده را
...
1. اشک کواکب نگر چرخ غم اندود را
گریه فراوان بود خانه پردود را
...
1. از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را
ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
...