آثار کلیم

صفحه 2 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت

2 باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت

3 وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت

4 در راه عشق گریه متاع اثر نداشت صد بار از کنار من این کاروان گذشت

1 گردون در آتش از حسد جوهر منست پرواز من بلندتر از اختر منست

2 شبنم ببال جذبه خورشید می برد کس را چه حد بستن بال و پر منست

3 پامال و خاکسار و زهر باد بیقرار نقش قدم براه وفا همسر منست

4 سهلش مبین که سکه مردان همین بود نقش حصیر فقر که بر پیکر منست

1 بزخم تیر جفا مرهم عتاب چراست نمک بروی نمک بر دل کباب چراست

2 فلک به تشنه لبان قطره را شمرده دهد بعاشقان کرم اشک بیحساب چراست

3 تمام نسل بزرگان اگر نکو باشند ز بحر زاده تنک ظرفی حباب چراست

4 ز ذوق فقر و فنا بیخبر چه می داند که جغد معتکف خانه خراب چراست

1 تا یافتم رسایی دست کشیده را آورده ام بچنگ مراد رمیده را

2 عریان تنی خوشست ولی ذوق دیگرست جیب دریده دامن در خون کشیده را

3 کاری اگر ز صورت بیمعنی آمدی می بود دلبری خم زلف بریده را

4 خاری اگر بپای طلب ناخلیده ماند از سر مگیر راه بپایان رسیده را

1 بملک حسن که فیضی ز آشنائی نیست در آشنائی خورشید روشنائی نیست

2 هر آنچه رفت زدستم برون ز دل هم رفت میان دست و دلم چون صدف جدائی نیست

3 غبار خاطرم از شش جهت گرفته فرو چو اخگرم سرو پروای خودنمائی نیست

4 بکشوری که فتد عکس تیره روزی ما زآب و آینه امید روشنائی نیست

1 در صد زخم جفا زان مژه بر دل بازست غمزه زان ناوک کج سخت درست اندازست

2 هر که خودبین و خودآرا ز هنر بی خبرست همچو طاووس که پر زینت و کم پروازست

3 سر توحید ز زنجیر شود معلومست صد دهان نغمه سرا باشد و یک آوازست

4 دخل بیجا ندهد غیر خجالت اثری تیر کج باعث رسوائی تیراندازست

1 دائم گله چرخ دلاورد زبان چیست گر ناوک خاری رسدت جرم کمان چیست

2 بیباکی آن غمزه خونریز از آن است کز تیر نپرسند که تقسیر کمان چیست

3 گر خاک نشینان فلک سیر نباشند بر چرخ پس این جاده کاهکشان چیست

4 از خویش جهان را زغم خویش نهان کن کاگه نشود لب که ترا ورد زبان چیست

1 بی‌تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را خنده گل دردسر می‌آورد آزرده را

2 ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او سوی تن باز آورم جان به لب آورده را

3 نه همین بی‌سوز عشقست، از هوس هم گرم نیست سینه تابوتست گویی زاهد دل‌مرده را

4 کاغذ غم‌نامه را کردم حنایی از سرشک تا به یاد او دهم چشم به خون پرورده را

1 هیچ دلسوزی نداند چاره کار مرا شمع بگریزد اگر بیند شب تار مرا

2 دست هر کس را بسان سبحه بوسیدم ولی هیچکس نگشود آخر عقده کار مرا

3 همچو نقش پا ندارد بام و در ویرانه ام روزگار از بس که کوته ساخت دیوار مرا

4 مانده در قید لباسم زانکه گاهی میفروش می ستاند در گرو این کهنه دستار مرا

1 هرگز دلت نشان گذار وفا نداشت سنگی که ره فتاد بر او نقش پا نداشت

2 دل از هجوم درد تو شرمندگی کشید ویرانه حیف درخور سیلاب جا نداشت

3 شمعم ز باد دامن فانوس می کشد آن محنتی که در ره باد صبا نداشت

4 از هایهای گریه من تا دلش گرفت دیگر چو آب تیغ، سر شکم صدا نداشت

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی