آثار کلیم

صفحه 3 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 قرار می برد از خلق آه و زاری ما باین قرار اگر مانده بیقراری ما

2 شویم گرد و بدنبال محملش افتیم دگر برای چه روزست خاکساری ما

3 خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد چه مستئی ز قفا داشت هوشیاری ما

4 تو چون روی، بره انتظار دیده خلق بهم نیاید چون زخمهای کاری ما

1 صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است ناله ها را ز دلت تیر بسنگ آمده است

2 مژه ات آفت جان، ترک نگاهی خونریز بسته آن غمزه دو شمشیر و بجنگ آمده است

3 بدگمانی دلم ز آن صف مژگان داند گر با سلام شکستی ز فرنگ آمده است

4 چه قمارست که در کوی بتان می بازند هر که باز آمده در باخته رنگ آمده است

1 جز از غبار مذلت دلم جلا نگرفت بخاک تا نفتاد این گهر صفا نگرفت

2 ز دستبرد حوادث گریخت یک سر تیر هدف بدشت بلا نیز جای ما نگرفت

3 رمیده اند چنان از خط هواداران که زلف جانب رخساره ترا نگرفت

4 شکار نعمت دنیا نمی شود قانع بلی ز دانه فشانی کسی هما نگرفت

1 بگذاشتم به هم بد و نیک زمانه را آزاده‌ام، نه دام شناسم، نه دانه را

2 سرمای سردمهری گل بود در چمن آتش زدیم خار و خس آشیانه را

3 کنج قفس به ایمنی او بهشت نیست بی‌دام دیده‌ایم ازین گوشه دانه را

4 از حلقه‌های زلف تو داغم که می‌دهند انگشتر سلیمان انگشت شانه را

1 باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست پنبه را نیز سر همدمی میناست

2 می نمایند مه عید بانگشت، بهم سوی ابروی تو میل مژه ها بیجا نیست

3 هیچ ازین دیده خونابه گشادیم نشد چکنم گوهر مقصود درین دریا نیست

4 لب ز هم وانشود تا ز می اش پر نکنم شیشه سان غلغل نطقم بجز از صهبا نیست

1 نمی‌بیند سرم چون شمع شب‌ها روی بالین را به چشم دیگران پیوسته بینم خواب شیرین را

2 کدورت بیشتر آن را که جوهر بیشتر باشد نمی‌گیرد غبار زنگ هرگز تیغ چوبین را

3 نیارد هم‌نشین آنجا خلل در عیش تنهایی پرستش می‌توان کردن ازین ره خانه زین را

4 به ناصِح طُرّه او را چرا بیهوده بنمایم که با این سرمه ربطی نیست چشم مصلحت‌بین را

1 از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت آسان نمی توان سر زلف سخن گرفت

2 بر تشنگان عقیق لبت را حلال کرد خطت که آمد و سر چاه ذقن گرفت

3 بر عارض تو چهره شدن حد شمع نیست گریان ز بزم رفت و سر خویشتن گرفت

4 بر روی آب رخصت سجاده گستری اول نداشت موج، ز مژگان من گرفت

1 ز آه گرمی آتش زنم سراپا را ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را

2 حدیث بحر فراموش شد که دور از تو ز بس گریسته ام آب برده دریا را

3 ز آه گرم من آتش بخانه افتاده است بکوی عشق کنون گرم می کنم جا را

4 گشاده روئی ساحل بکار ما نیاد سرشک برد بساحل سفینه ما را

1 از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را ربودم دلنشین زخمی که می‌بوسم دهانش را

2 جنونم می‌برد تنها به سیر آن بیابانی که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را

3 چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت اگر مالد به روی لاله، خون ارغوانش را

4 نمود آسان فراق نخل بالایش ندانست که این تیر از جدایی بشکند پشت کمانش را

1 جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست تو که پروانه بزمی هوس اینها چیست

2 سازگار همه طبع ار نبود، عیبی نیست پنبه را آرزوی همدمی مینا چیست

3 سرو را سایه یکی بیش نباشد، یارب اینهمه خاک نشین در ره آن بالا چیست

4 شعله را سرکشی از سوختن خار و خست عز افتادگیم باعث استغنا چیست

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی