به سان شانهات سرپنجه گردانم گریبان از کلیم غزل 25
1. به سان شانهات سرپنجه گردانم گریبان را
به چنگ آرم مگر زین دست آن زلف پریشان را
...
1. به سان شانهات سرپنجه گردانم گریبان را
به چنگ آرم مگر زین دست آن زلف پریشان را
...
1. بر سر خود می کند ویران سرای دیده را
پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را
...
1. من آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا
از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا
...
1. بغیر خانه زنجیر و دیده تر ما
کدام خانه که ویران نگشت بر سر ما
...
1. به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را
...
1. گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما
خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما
...
1. که خریدی ز غم گردش دوران ما را
دیده گر مفت نمی داد بطوفان ما را
...
1. منم بکنج قناعت رمیده از درها
بخویش بسته ز نقش حصیر زیورها
...
1. هر کس بقبله ای کرد روی نیاز خود را
هند و صنم پرستد، من سرو ناز خود را
...
1. ترک چشمت میکند آماجگه محراب را
ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را
...
1. ز آه گرمی آتش زنم سراپا را
ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را
...
1. دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را
یافتم باز از نوای جغد این ویرانه را
...