1 منم که داغ بلا گلشنی بنام منست گل شکفته من حلقه های دام منست
2 چنان نمک که توان بست خون ناحق از آن ملاحتی است که با سرو خوشخرام منست
3 قلم نمی شکند، نامه ات نمی سوزد زبان کلک تو بیزار چون زنام منست
4 مرا بدام حوادث، زحرص دانه کشید کدام دانه بغیر از گره بدام منست
1 چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست ز آتش دل همچو مجمر دیده ما روشنست
2 هر که را ایام پیش آورد زودش پس نشاند این پشیمانی ز جزر و مد دریا روشنست
3 نور بی برگی کند در خانه ها کار چراغ عمرها شد کز حباب این نکته بر ما روشنست
4 عقل دیوانه است، هر جای بوی می افسون دمید روح پروانه است هر جا شمع مینا روشنست
1 دگر بهار چمن را چه دلگشا کردست شکوفه بر سر سبزه نثارها کردست
2 چمن زلاله و گل آنچنان که آب روان اگر گذشته، از آن روی بر قفا کردست
3 چنینکه چوب قفس پر گلست بلبل را غریب ساخته صیادش ار رها کردست
4 نه از ترانه بلبل شکفته گل در باغ که بره کسب هوا غنچه سینه وا کردست
1 سیر گل امسال از تنهائیم دلخواه نیست ز آشنایان غیر بلبل کس بمن همراه نیست
2 هر مرادی را بهمت می توان تسخیر کرد دست کوته سهل باشد همت ار کوتاه نیست
3 نیست ما را دانه ای جز کاه در کشت امید آنهم از بخت زبونم گاه هست و گاه نیست
4 ماو شمع انجمن را یک طبیعت داده اند برنیاید از لب ما گر نفس جانکاه نیست
1 دیده چشم می پرستی دیده است اشکم از مستی بسر غلطیده است
2 دل بر او رفت اینجا جا نبود سینه تنگ و آرزو بالیده است
3 زلف در گوش تو شرح حال ما گفته است اما بهم پیچیده است
4 بسکه می بیند ز ما دیوانگی دیده داغ جنون ترسیده است
1 آن بلبلم که عقده دل دانه منست آبی که هست در قفسم آب آهنست
2 طالع نگر که کشت امیدم ز آب سوخت در کشوری که برق هوادار خرمنست
3 او را ز حال دیده حیران چه آگهی کی آفتاب را خبر از چشم روزنست
4 در گلشن امید نچیدم اگر گلی از وصل خار صد گل جا کم بدامنست
1 حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست
2 تا طبیب خستگان عشق چشم مست اوست ناله بیمار غیر از نعره مستانه نیست
3 نیست سامانی بغیر از رخنه در ویرانه ام گر بسامان دام ماهی آب دارد دانه نیست
4 با دل روشن کدورت همره دیرینه است گر مرادت شمع بیدو دست در این خانه نیست
1 امسال نوبهار قدم پیشتر گذاشت گل نیز از بساط چمن پا بدر گذاشت
2 سوسن بوصف باغ زبانرا کبود کرد نرگس ز شوق در قدح لاله سر گذاشت
3 برگ شکوفه رقعه معشوق باغ بود زان بوسه داد نرگس و بر چشم تر گذاشت
4 شیرینی تبسم هر غنچه را مپرس در شیر صبح خنده گلها شکر گذاشت
1 در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست غیر دعوی بلند و همت کوتاه نیست
2 کیسه ای بر وعده های بخت نتوان دوختن خفته گر در خواب حرفی گفت از آن آگاه نیست
3 از نفاق صحبت مردم ز بس رم کرده ایم ناله ما نیز با خضر اثر همراه نیست
4 خاطر آشفته ای دارم که هر ساعت نفس راه لب را می کند گم گر چراغ آه نیست
1 شیب و شباب راه عدم را مراحلست عمر تو راه دور و درازش دو منزلست
2 وارسته را ز جذبه دهد امتیاز قرب کی کهربا رباید کاهی که در گلست
3 چشمت هنوز حلقه تعلیم ساحریست سحرش بدور خط تو هر چند باطلست
4 عشق از هوس جدا کن و زاری شناس باش در گریه فسرده دلان آب داخلست