حسنی که باو عشق سروکار ندارد از کلیم غزل 192
1. حسنی که باو عشق سروکار ندارد
مانند طبیبی است که بیمار ندارد
...
1. حسنی که باو عشق سروکار ندارد
مانند طبیبی است که بیمار ندارد
...
1. هرگز سر شکایت من وا نمی شود
این در گرفته شد بزدن وا نمی شود
...
1. دل ز جا رفت، از پی آن سرو قامت میرود
میپرد چشمم به استقبال حیرت میرود
...
1. عیش در کلبه ما گوشه نشین می باشد
دید و وادید مکن عید همین می باشد
...
1. گر حق نگری لایق منصور نباشد
داری که ز چوب شجر طور نباشد
...
1. عشقت غمی از چاره و تدبیر ندارد
در گرمی تب مروحه تأثیر ندارد
...
1. چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد
قطع نظر که کرد که صاحبنظر نشد
...
1. ابر تا برجاست یاران باده در ساغر کنید
چشم اختر تا نمی بیند دماغی تر کنید
...
1. نه مرا خاطر شاد رسد
بمن آخر چه ازین عالم ایجاد رسد
...
1. اسیر عشقم و هر کس مرا غلام کند
به گوش حلقهام از حلقههای دام کند
...
1. چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید
عزم بالا کرد چون از گرد پیش پا ندید
...
1. از هستی من تو چون نام و نشان برد
پی بر سر شوریده من داغ چسان برد
...