آثار کلیم

صفحه 17 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 در کلبه ما تا بکمر موج شرابست تا ساغر تبخاله ما پر می نابست

2 چشمت لب ما غمزدگان را ز فغان بست خاموش نشینیم که بیمار بخوابست

3 بیتابی پروانه بر او چه نماید آن شعله که خورشید ازو در تب و تابست

4 در گریه ندانم که چرا می روم از خود بیهوشیم از چیست چو در ساغرم آبست

1 چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت

2 بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد آن گل خودرو وفایش عمر یک شبنم نداشت

3 منکه غمخوار دلم از من مپرس احوال او عالمی غم داشت دل اما غم عالم نداشت

4 بر سر ما تیغ بیداد تو ابر رحمتست رحمتی زین به که زخمش حاجت مرهم نداشت

1 آن جنگجو که هیچ ملال از جفا نداشت صلحش بسان رنجش عاشق بقا نداشت

2 دل از هجوم درد تو شرمندگی کشید ویرانه حیف درخور سیلاب جا نداشت

3 شمعم زباد دامن فانوس می کشد آن محنتی که در ره باد صبا نداشت

4 ازهای های گریه من تا دلش گرفت دیگر چو آب تیغ سر شکم صدا نداشت

1 دل دامن مجاورت چشم تر گرفت با طفل اشک صحبت دیوانه در گرفت

2 نقشم ز یمن فقر بافتادگی نشست نتوان بسان سایه ام از خاک برگرفت

3 بیطالع از زلال خضر خون خورد که شمع جان کاستن وظیفه ز فیض سحر گرفت

4 در باغ دهر جز بر پژمردگی نداد گوئی نهال بخت من آب از شرر گرفت

1 راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست ورجگر سوزی ندارم آهم آتشبار نیست

2 عندلیب ما بامید چه بندد آشیان شبنم و گل را چه آمیزش درین گلزار نیست

3 گر وفا پیام نبندد روی گردان می شود پشت طاقت در سر کوی تو بر دیوار نیست

4 از گلستانی که زاغ و بلبلش هم نغمه اند چشم بستم بیش ازین در دیده جای خار نیست

1 فراق همنفسان جان بیقرارم سوخت گیاه خشکم و هجران نوبهارم سوخت

2 چو من مباد کس آواره هزار وطن فلک ز داغ فراقت هزار بارم سوخت

3 زمانه از شب تارم چراغ باز گرفت پس از وفات من آورده بر مزارم سوخت

4 سرشک راه بدامن نبرد در شب هجر چو شمع لخت جگر گرچه بر کنارم سوخت

1 ناله می آید بکویت راه چندان دور نیست گر تو هم گاهی کنی یاد اسیران دور نیست

2 گرچه ما را می دهی بر باد بفشان دامنت تا بدانی خاک مشتاقان زدامان دور نیست

3 کیست در کویت که شبها ناله ام نشنیده است جمله می دانند کاین بلبل زبستان دور نیست

4 می کند هجرت مدار از آنکه می داند که من گر کشد کارم بمردن آبحیوان دور نیست

1 چشم پوشیدن ز نیک و بد چراغ دیده است روشنی دل را ز نور دیده ها پوشیده است

2 با که گردن سازگاری کرد تا با ما کند بر مراد دانه هرگز آسیا گردیده است؟

3 سرو را دانی چرا آزاد می گویند خلق زانکه دامان تعلق زین چمن برچیده است

4 گر قفس تنگست از بیرحمی صیاد نیست صید از ذوق گرفتاری بخود بالیده است

1 دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است

2 دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است

3 زاهد از حسن جهان آرای جانان می کند آنقدر ذوقی که دیوار گلستان کرده است

4 منت باران بکشت آرزویش می نهد غمزه ات گر خسته ایرا تیرباران کرده است

1 دلها بیک نظاره ز نظارگان گرفت از یک گشاد تیر بلا صد نشان گرفت

2 بی اختیار می بردم اشک چون کنم خاشاک سیل را نتواند عنان گرفت

3 می خواست روسفیدی آماجگاه تو گر شعله فراق کم استخوان گرفت

4 یک کوکبش رعیت بختم نمی شود آهم اگرچه کشور هفت آسمان گرفت

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی