آثار کلیم

صفحه 18 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 کردست تیغت از سر خصم ابتدای فتح اینست ابتدا چه بود انتهای فتح

2 ای از ازل بقامت شمشیر نصرتت همچون غلاف آمده چسبان قبای فتح

3 آمد ز بحر لطف الهی بدرگهت چون موج سوی ساحل فتح از قفای فتح

4 بر دوش باد سیر کند همچو بوی گل در گلشن جهان خبر غمزدای فتح

1 گاهی از خاک درت مرهم به زخم ما ببند اینچنین مگذار ما را یا رها کن یا ببند

2 حفظ بی‌برگی به از سامان کن ار وارسته‌ای خانه از اسباب چون خالی شود در را ببند

3 رنگ ما چون مرغ وحشی زود از رو می‌پرد ساقی از یک جرعه ما را رنگ بر سیما ببند

4 در کمین بنشین اگر خواهی شکار افتد به دام خویش را بنمای و پای آهوی صحرا ببند

1 هر کس بتو دلربا نشیند بسیار ز خود جدا نشیند

2 همچون هدفم سفید شد چشم تا ناوک تو بجا نشیند

3 از بس تنگست بزم وصلت جا نیست که نقش پا نشیند

4 مرغ الفت پرید ازین باغ شبنم از گل جدا نشیند

1 از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند مور چندان شد که آخر دانه در خرمن نماند

2 مرغ گیرائی ز دام زلف او پرواز کرد ناوک اندازی آن مژگان صیدافکن نماند

3 بخیه بر زخم دل ما تنگ می گیرد بسی حیف کائین مروت یکسر سوزن نماند

4 از خط پرگار این خواندم که از سرگشتگی راه حیرت پوید آن پائی که در دامن نماند

1 ز آنهمه صبر و سکون در دل کف خوناب ماند کاروان ما بجای آتش از وی آب ماند

2 آه اگر آتش بدل زد اشک در کار خودست گر بسوزد خانه خواهد قسمت سیلاب ماند

3 چشم بر بهبود پیری داشتم آنهم نشد کاروان عمر رفت و بخت ما در خواب ماند

4 دشمنان از خصمی ما سینه ها پرداختند کینه ما همچنان در خاطر احباب ماند

1 مرا همیشه مربی چه طالع دون بود ترقیم چه عجب گر چو شمع وارون بود

2 همیشه اهل هنر را زمانه عریان داشت فسانه ایست که خم جامه فلاطون بود

3 پسند ماتمیان با هزار غم نشدیم بجرم اینکه لباسم زگریه گلگون بود

4 فلک ز عیب تهی کاسه ای مثل چون شد زکاسه های کواکب همیشه پرخون بود

1 بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد چو یافت یک لب نای دعوی خدائی کرد

2 گره گشاد ز کارم که سخت تر بندد جز این نبود فلک گر گره گشائی کرد

3 شهید تیغ تو خون را حلال چون نکند بمحشر از کفن سرخ خودنمائی کرد

4 نکرد همرهی تن بسیر باغ و بهار بخار راه تو پائیکه آشنائی کرد

1 طره ات گر ز دل م صبر چنین خواهد برد گریه ام شکوه زلف تو بچین خواهد برد

2 صاف میخانه ایام بود در ته خم غم دل را نفس بازپسین خواهد برد

3 چشم بد دور که از دولت بیسامانی کلبه ما گرو از خانه زین خواهد برد

4 صد رهم اشک ندامت اگر از سر گذرد عرق شرم کجا ره بجبین خواهد برد

1 دولت بملک عشق بهر سر نمی رسد سر تا بریده نیست بافسر نمی رسد

2 جائیکه عارض تو بدعوی طرف شود میراث آینه بسکندر نمی رسد

3 ناامن گشته میکده از دست رهزنان می از حجاب شیشه بساغر نمی رسد

4 هر جا که تشنه ایست رسد گر بکام خویش زین بحر قطره نیز بگوهر نمی رسد

1 زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد در دشت استخوانم دام ره بلا شد

2 تا دیده توقع از روزگار بستم در چشمم از غباری بنشست توتیا شد

3 یکباره عشق کس را زیر و زبر نسازد دستم بسر همانست پایم اگر ز جا شد

4 بر خاطر شکسته بارست مومیائی آسود از کشاکش دردیکه بیدوا شد

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی