آثار کلیم

صفحه 19 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 خوش آنکه لاف هنر پیش بی هنر نزند اگرچه برق بود طعنه بر شرر نزند

2 بچاره دست مزن در بلا که شصت قضا نشان غلط نکند، تیر بر سپر نزند

3 مکن سئوال که ابواب فیض اهل سخا گشاده است بروی کسیکه در نزند

4 چراغ عقل دهد روشنی ز پرتو عشق نظر نه بیند تا آفتاب سر نزند

1 دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد جام هرچند که پر شد ز صدا می افتد

2 سوخت اسباب تعلق دل و آسوده نشست قدم برق بسر منزل ما می افتد

3 جامه در خون شهیدان کش و بخرام بناز بتو ای شاخ گل این رنگ قبا می افتد

4 دوستداری مرا دهر شگون نگرفته گر بمن سایه کند بال هما می افتد

1 تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود خواهم که جاده در ره وصل اژدها شود

2 چشم گشایش از فلکم نیست زانکه بخت در کار نفکند گرهی را که وا شود

3 با خویشتن بخاک، دلا حسرت وصال چندان ببر که توشه راه فنا شود

4 ناسازگاری زمانه بهر کس که رونهد گر بر گل زمین گذرد خار پا شود

1 خاک غربت در مذاقم آب حیوان می‌شود صبح روشن خاطر از شام غریبان می‌شود

2 گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس لایق یاد ار نباشد خرج نسیان می‌شود

3 دیده ام تا سرکشی‌هایی خطت، در حیرتم مور هم بر همرهی ملک سلیمان می‌شود

4 می‌جهد ابروی موج و می‌پرد چشم حباب نیست خیر ای دل دگر در دیده طوفان می‌شود

1 عمرها رفت که قانون طرب تار ندید دل بجز دیده تر ساغر سرشار ندید

2 این جهان دار شفائیست که یک بیمارش خدمتی غیر تغافل ز پرستار ندید

3 هر که رفعت طلبد بهره نیابد از فیض خار را سبز کسی بر سر دیوار ندید

4 مرد آزاده گرش کار بسوگند افتاد قسم او بسری بود که دستار ندید

1 نشود اینکه ز دل اشک جگرگون نرود طفل آراسته از خانه برون چون نرود

2 کام دل رم کند اما بطلب رام شود راه اگر گم شود از بادیه بیرون نرود

3 رخصت بادیه گردی ز کجا خواهد یافت اشک ما گر بسر تربت مجنون نرود

4 شب خیال تو چنان بر سر دل می آید که کسی بر سر دشمن بشبیخون نرود

1 جور تو ز پی فغان ندارد زخم ستمت دهان ندارد

2 جان گرچه بچشم در نیاید گمنامی آن میان ندارد

3 از بس دهن تو تنگدست است نام ار بودش نشان ندارد

4 دل بی آبست و دیده ویران بیمایه غم دکان ندارد

1 عمر سیرش کوته است ار جورت از دل می‌رود چند گامی از ضرورت مرغ بسمل می‌رود

2 خواب غفلت بس که چشم کاروان عمر بست بانگ باید بر جرس‌ها زد که محمل می‌رود

3 کینه‌اش ای کاش باعث می‌شدی بر قتل ما خون ناحق کشته زود از یاد قاتل می‌رود

4 دهر اگر بحر پرآشوبست مستان را چه غم کشتی من بی‌خطر دایم به ساحل می‌رود

1 به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد نظر به بندد از آن گل که رنگ و بو دارد

2 ببین بجذبه نسبت که خامه دو زبان همیشه الفت با صفحه دورو دارد

3 کسیکه بنده عشقست بی نشان نبود ز موج گریه خود طوق در گلو دارد

4 دلم ز تیغ تو چون شانه شد تمام انگشت حساب حلقه آن زلف مو بمو دارد

1 مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند چون کند کرم دف از شعله آواز کند

2 در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد سفر بیخودیم را بدمی ساز کند

3 مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن که ببال نفس سوخته پرواز کند

4 یکدم از زخم اگر دور شود مژگانت همچو سوفار باندازه دهن باز کند

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی