1 سوی پیل دندان رسید آگهی که ماچین و چین زآتبین شد تهی
2 ز دریا به کوه بسیلا رسید کنون با بسیلا که شاید چخید
3 برآشفت و آمد به پیش پدر پدر را چنین گفت کای تاجور
4 ز دشمن نه ایمن بود مرد هوش جز آن گه که گردد تنش خاک پوش
1 همان گه نبیسنده را خواند پیش سخن راند با او ز اندازه بیش
2 به ضحاک فرمود تا نامه کرد سخنها روان از سر خامه کرد
3 که شاه جهان جاودان شاه باد هنر رهبر و بخت همراه باد
4 سرش سبز بادا و گردونش گاه بلند اختر افسر، ستاره سپاه
1 یکی روز، بس کاروانی شگرف ز ماچین گذر کرد بر کوه ژرف
2 سوی آتبین بردشان مرد راه ز بازارگانان بپرسید شاه
3 کز ایدر به ماچین چه راه است و چند چگونه؟ چه نام است شاه بلند؟
4 بر این چارپایان چه دارید بار چه مایه دهد سودتان روزگار
1 چو هور از بر کوه زیور نهاد سپاهی سوی کوهیان سر نهاد
2 زمین آسمانگون ز پولاد تیغ ز گرد سپه بر سر کوه میغ
3 خروش پیاده رسیده به ماه رخِ شید تیره ز خاک سیاه
4 سپه چون سوی کوهپایه رسید از ایرانیان هیچ کس را ندید
1 کنون بازگردم به گفتار کوش ز دهقان دیندار بشنو به هوش
2 چو سالار چین با سپه برگرفت سوی شهر خمدان ره اندر گرفت
3 همه شهرهایی که بر راه بود کز آن شاه و دستورش آگاه بود
4 به کام دل شاه برخاستند سراسر به دیبا بیاراستند
1 بر آن بود سه ماه سالار چین که رفته ست پیش بهک آتبین
2 یکی نامه فرمود نزد بهک ز سر تا به پایان سخن بی نمک
3 که راز تو نزدیک من شده درست که آن بدگهرآتبین پیش توست
4 اگر بنده ای تو به دل شاه را چرا راه دادی تو بدخواه را
1 نهادندش آن پاسخ نامه پیش همی هرچه دیدند بی کمّ و بیش
2 بدو باز گفتند و نامه بخواند ز کینه همی خون به لب برفشاند
3 بفرمود تا کشتی آرند و ساز که سوی بسیلا شود رزمساز
4 فرستاده گفت ای نبرده دلیر مگر گشتی از لشکر خویش سیر
1 همان گه نویسنده را پیش خواند وزاین داستان چند با او براند
2 چو بر پرنیان بر گذر کرد نی یکی مژده را شادی افگند پی
3 که شاه جهان تا جهان شاه باد از او دست بدخواه کوتاه باد
4 کمرگاه او سخت باد و تنش همه ساله پیروز بر دشمنش
1 سر ماه چون ماهِ نو شد پدید همه دامن کوه لشکر کشید
2 بیاورد کوش از یلان شش هزار دلیران و گردان خنجر گزار
3 همی گشت بر کوه تا چون کند که بر آتبین بر شبیخون کند
4 به کابل زناگه به کنده رسید چو دید آن شگفتی دلش برپرید
1 شد از کوه غلتان گران سنگ سنگ از این سان دو روز و دو شب بود جنگ
2 زبر سنگباران و از زیر تیر دل دیو گشت اندر آن رزم پیر
3 سر سرکشان یکسر آغشته شد کمرها ز خون لاله گون گشته شد
4 به سنگی سپاهی همی شد هلاک دل کوش از آن کوه شد دردناک