بماندند از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 48
1. بماندند از آن نامور سه هزار
سواری که بود از در کارزار
...
1. بماندند از آن نامور سه هزار
سواری که بود از در کارزار
...
1. وز آن روی لشکر چو آمد به چین
یکایک نهادند سر بر زمین
...
1. یکی دانشی مرد، دستور شاه
پدر گشته بر دست جم بر تباه
...
1. وز آن سوی رود از پس کارزار
فرستاده بود آتبین ده سوار
...
1. شه چین چو با لشکر آن جا رسید
چنان ساخته آتبین را بدید
...
1. شب تیره گیتی چو یکسان نمود
برفت آتبین با سپاهش چو دود
...
1. دگر روز آگاه شد شاه چین
شتابان بشد بر پی آتبین
...
1. شه چین سپه را نکوهش نمود
که این سستی و بیمتان از چه بود؟
...
1. بر آشفت و با لشکر خویش گفت
که درد و غمان با شما باد جفت
...
1. چو از دور خسرو مر او را بدید
همی تاخت تا تنگ بر وی رسید
...
1. ز هر گونه گفتار، گوینده گفت
شه چین از اندیشه ی این نخفت
...
1. چو مهر از سر کوه بنمود چهر
نهان گشت ماه از درخشنده مهر
...