ز بیم از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 36
1. ز بیم بداندیش کوش، آن گروه
گریزان همه ساله در دشت و کوه
1. ز بیم بداندیش کوش، آن گروه
گریزان همه ساله در دشت و کوه
1. چو از هیچ سو کوش دشمن ندید
سپه را سوی پیلگوشان کشید
1. دگر روز چون آتبین با سپاه
ز بهر شکار آمد آن جایگاه
1. ز بس لابه کاو کرد، دادش بدوی
زنش سوی پروردن آورد روی
1. یکی روز ناگاه سالار چین
یکی تاختن کرد بر آتبین
1. چو شاه آتبین را چنان دید کوش
برآورد مانند تندر خروش
1. فرستاد و مرکوش را پیش خواند
ببوسید و نزدیک خویشش نشاند
1. سپه را بدو داد هنگام خواب
به رفتن گرفتند گردان شتاب
1. وز آن روی چون لشکر آمد به چین
دل شاه چین گشت از ایشان به کین
1. وز آن لشکر خویش کآورده بود
که ضحّاک با او برون کرده بود
1. گذرگاه بگرفته بود آتبین
پر اندیشه گشت از سپهدار چین
1. نگه کرد در کار گردان سپهر
که چون گشت خواهد همی ماه و مهر