1 به مانوش پس نامه فرمود کی نبیسنده برداشت باریک نی
2 سرنامه از شاه گردان و کین سر تازیان شاه ایران زمین
3 نیا، خسرو گرد گیتی گشای نداردْش کوه گران پیش پای
4 به نزدیک مانوش سالار روم سر مرزبانان آن مرز و بوم
1 چنین تا به درگاه مانوش شد همه رنج راهش فراموش شد
2 چو مانوش برخواند گفتار شاه ز اندیشه شد رنگ رویش چو کاه
3 فرستاده را گفت کاین شاه نو اگرچه بزرگ است و جنگی و گو
4 شمردن نباید مرا ز آن شمار که کرده ست زنگی و تازی شکار
1 از او آگهی رفت نزدیک شاه فرستاد پیشش پذیره سپاه
2 ز زندان بفرمود تا چند تن بیاورد دژخیم با خویشتن
3 به درگاه پیش سیاهان فگند بدان تا بیابند از ایشان گزند
4 همی هر سیاهی یکی بردرید چو دستور روم آن چنان هول دید
1 سه ماهش زمان داد، دستور زود نوندی برافگند برسان دود
2 که شاه جهان گشت خشنو به باز تو از ساختن هرچه باید بساز
3 از آن پس که خواهش نمودم بسی بسی خواستم یاری از هر کسی
4 چو خواهی که دیدار شاه زمین ببینی بر آن پوست آهو ببین
1 به یک هفته آمد به روم آن نوند چو از نامه بگشاد مانوش بند
2 بخواند و فگند آستین بر زمین نهاد از بر آستین بر جبین
3 همی گفت کای کردگار سپهر تو افگندی اندر دل شاه مهر
4 تو کردی مر او را بدین مایه رام وگرنه براندی بدین مرزکام
1 چو از دانشِ سرکش نیک پی یکایک شد آگاه فرخنده کی
2 خوش آمدش دیدار و کردار او شکیبا نبودی به دیدار او
3 جوانی خردمند خورشید فش به دیدار خوب و به گفتار خوش
4 نگه کرد تا شاه گیتی چه چیز به دل دوست دارد، به دیدار نیز
1 ز کردار شه گشت مانوش شاد به دستور خویش این سخن برگشاد
2 فرستاد نُه پاره دفتر به شاه که هر یک سوی دانشی برد راه
3 چو دریای دانش مر آن هر یکی فزون آمدی هر یکی بر یکی
4 از آن نُه، دو اندر پزشکی نمود که اندر جهان آن پزشکی نبود
1 یکی پادشاهی افریقس است که پند همه خسروان او بس است
2 پدرش ابرهه شاه والانسب اگر دولت ارش رانی لقب
3 همه باختر زیر فرمان اوی رمان دیو از تیغ برّان اوی
4 به مغرب برآورد شهری تمام که دستورش افریقیه کرد نام
1 همان داستانی دگر یار اوی ز کردار دقیانُس و کار اوی
2 وز آن هفت تن همنشست وندیم که بودند اصحاب کهف ورقیم
3 یکی کوه بینی رسیده به ابر همه جای شیر و پلنگان و ببر
4 به نزدیک طرطوس رُسته چنان چو دیوار پیوسته با آسمان
1 دگر داستان پلاطُس به روم که خون مسیح از بنه داشت شوم
2 ز کردار او بازگویم نشان یکی قیصری بود بر سرکشان
3 بدان گه که آشفته شد بر زمین گروه یهود از مسیح گزین
4 یکی ناسزا گفت از او هر کسی ز دیدار ایشان نهان شد بسی