از از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 13
1. از او آگهی رفت نزدیک شاه
فرستاد پیشش پذیره سپاه
...
1. از او آگهی رفت نزدیک شاه
فرستاد پیشش پذیره سپاه
...
1. سه ماهش زمان داد، دستور زود
نوندی برافگند برسان دود
...
1. به یک هفته آمد به روم آن نوند
چو از نامه بگشاد مانوش بند
...
1. چو از دانشِ سرکش نیک پی
یکایک شد آگاه فرخنده کی
...
1. ز کردار شه گشت مانوش شاد
به دستور خویش این سخن برگشاد
...
1. یکی پادشاهی افریقس است
که پند همه خسروان او بس است
...
1. همان داستانی دگر یار اوی
ز کردار دقیانُس و کار اوی
...
1. دگر داستان پلاطُس به روم
که خون مسیح از بنه داشت شوم
...
1. یکی شاه بود اسطلیناس نام
زگنج و زدانش رسیده به کام
...
1. سر داستانهای شاهان پیش
که خسرو همی داشتی پیش خویش
...
1. همی راند یک روز و یک شب سیاه
رسیدند نزدیک سنگی سیاه
...
1. سرِ ماه پیش گروهی رسید
کز آن سان دگر آدمی کس ندید
...