نبایست از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 293
1. نبایست مرکوش را کآن سپاه
بدان ساز و آن مایه و دستگاه
...
1. نبایست مرکوش را کآن سپاه
بدان ساز و آن مایه و دستگاه
...
1. چو ایرانیان شاد و آراسته
به ایران رسیدند با خواسته
...
1. وزآن پس بزد نای رویین به دشت
ز مغرب سوی اندلس بازگشت
...
1. پراندیشه بود و همی سال چند
بدان کز فریدونش آید گزند
...
1. بدانگه که فرمود بر او به چین
بفرمود تا موبدان زمین
...
1. چنین گفت گوینده ی داستان
ز گفتار آن پاکدل راستان
...
1. ز لشکر گزین کرد ششصد هزار
دلیران جنگی و مردان کار
...
1. به بشکوبش آمد همان آگهی
که آن کشور از جانور شد تهی
...
1. هم اندر زمان نامه ای کرد زود
همه لابه کز لابه ها دید سود
...
1. منا دیگران را بفرمود شاه
که برگشت تازان به پیش سپاه
...
1. فرستاده چون پیش فاروق شد
ز شادی کلاهش به عیوق شد
...
1. وزآن پس ز فاروق هر سال باز
همی آمدی کاروانی و ساز
...