چو از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 211
1. چو خورشید بر زد سر از برج گاو
خروشان همی بر هوا شد چکاو
...
1. چو خورشید بر زد سر از برج گاو
خروشان همی بر هوا شد چکاو
...
1. سپیده دمان رزم را ساز کرد
تبیره خروشیدن آغاز کرد
...
1. فرستاد پیغام نزد قباد
که گردنده گردون تو را داد داد
...
1. دگر ماه بگذشت بی رزم و کین
برآسوده از خون گردان زمین
...
1. چو بزدود هور از هوا لاجورد
پراگند بر دشت یاقوت زرد
...
1. به هنگام شب کوش را با قباد
برآن رزمگه آشنایی فتاد
...
1. سوی رزم شد کوش چون روز بود
که بر دشمنان دوش پیروز بود
...
1. قباد سپهبد چو آمد بهوش
برآورد با لشکر خویش جوش
...
1. چو نزدیک آمل رسید آن سپاه
گروهی برفتند نزدیک شاه
...
1. فریدون ز گفتار او گشت شاد
دلش تازه تر گشت و رخ بر گشاد
...
1. پسر داشت کنعان یکی، کوش نام
به مردی همانا رسیده تمام
...
1. بر این داستان دگر دار گوش
نگه کن به کردار و بازار کوش
...