بفرمود از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 199
1. بفرمود نستوه را تا سپاه
از آمل برون برد و برداشت راه
...
1. بفرمود نستوه را تا سپاه
از آمل برون برد و برداشت راه
...
1. فرستاده روز و شبان ره برید
به ماچین به نزدیک کارم رسید
...
1. یکی نامه فرمود نزدیک کوش
همه داوری و همه جنگ و جوش
...
1. یکی پاسخ نامه فرمود و گفت
که با مغز مردم خرد باد جفت
...
1. سپهبد ز گفتار او کین گرفت
برآشفت و رخسار او چین گرفت
...
1. شب تیره دروازه بگشاد زود
برون رفت با لشکری همچو دود
...
1. وز ایران از آن سی هزاران سوار
فزون کشته بودند هشده هزار
...
1. فریدون برآشفت از آن دیوزاد
بفرمود تا پیشش آمد قباد
...
1. چنین گفت کای بدتن بدنژاد
که چون تو بدی خود ز مادر نزاد
...
1. گزین کرد کوش از سپه صد هزار
زره پوش و رزم آزموده سوار
...
1. همان شب یکی نامه فرمود، گفت
که با شاه فرّ مهی باد جفت
...
1. شب آمد طلایه برون کرد کوش
نبیسنده ای خواست بسیار هوش
...