چنین از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 188
1. چنین است کار جهان کرد کرد
گهی تندرستی بود گاه درد
...
1. چنین است کار جهان کرد کرد
گهی تندرستی بود گاه درد
...
1. کنون زآتبین چون بپرداختیم
ز کوش و فریدون سخن ساختیم
...
1. به دریا سوی مرز ماچین شتافت
کرا از جزیره بدان مرز یافت
...
1. چنین هفت سال اندر این کار شد
جهاندیده طیهور بیمار شد
...
1. فریدون فرّخ در این سالیان
کمربند نگشاده بود از میان
...
1. از ایشان چو دیگر نیامد به دست
بیامد به تخت مهی برنشست
...
1. در گنجهای پدر کرد باز
فراوان برون کرد از آن گنج و ساز
...
1. چو کارم چنین خواسته کرد راست
دبیری خردمند را پیش خواست
...
1. فرستاده برداشت آن خواسته
یکی کاروانی شد آراسته
...
1. همی خواست تا لشکری گشن زوش
سوی چین فرستد به پیگار کوش
...
1. پس از بهر کارم بیاراست نیز
سزاوار شاهان ز هرگونه چیز
...