دل از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 164
1. دل پیل دندان ز غم یافت درد
به ضحّاک جادو سبک نامه کرد
...
1. دل پیل دندان ز غم یافت درد
به ضحّاک جادو سبک نامه کرد
...
1. یکی روز از بیشه شاه آتبین
بیامد به در با دلیران کین
...
1. سراینده دهقان بسیار هوش
چنین یافت از کار و کردار کوش
...
1. جهاندیده گوید بدان روزگار
نبوده ست کس بر ره کردگار
...
1. چنین آمد از کوش نامه پدید
که نوشانِ دستور را برکشید
...
1. بخواندی زمان تا زمان دخترش
که او بود همچهره ی مادرش
...
1. شکیبا همی بود تا چند گاه
چو ایمن شد از بابِ خود دخت شاه
...
1. جهاندیده گوید که در مرز چین
بود سیصد و شصت شهر گزین
...
1. دو سال اندر این ماهچهره ببود
که او هر زمانیش رشکی نمود
...
1. بپژمرد کنعان که آن را بدید
که از تاب او ماهچهره کشید
...
1. چو آگاه شد کآتبین شد درست
به طیهور پرداخت و بر چاره جست
...
1. وزآن پس یکی ترجمان را بخواند
نهانی سخن چند با او براند
...