فرع از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 141
1. فرع پیش شاه اندر آمد ز راه
که را برگزید از میان گفت شاه
...
1. فرع پیش شاه اندر آمد ز راه
که را برگزید از میان گفت شاه
...
1. به دستور فرمود تا کرد ساز
در گنجهای کهن کرد باز
...
1. چو روز آمد از ماه اردیبهشت
جهان شد ز لاله بسان بهشت
...
1. از ایشان دژک گشت سالار کوه
فرع را بخواند از میان گروه
...
1. شبی شادمان خفته بُد آتبین
چنان دید در خواب شاه زمین
...
1. به خواب اندرون شد شبی سهمناک
روان جهاندار جمشیدِ پاک
...
1. گذشت آن شب و بامداد پگاه
فرستاد دستور را پیش شاه
...
1. بدو گفت طیهور کاکنون ز راه
بیندیش تا چون شود بی سپاه
...
1. دگر روز شد پیش شاه، آتبین
فراوانش بستود و کرد آفرین
...
1. چو رفت آتبین از بسیلا برون
ز دیده زن و مرد راندند خون
...
1. همی راند تا کوه شد بر دو شاخ
برآمد به خشکی و جای فراخ
...
1. از آن آتبین شادمان گشت سخت
جهان تیره گون گشت و بربست رخت
...