فرستاد از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 130
1. فرستاد نامه به ضحاک شاه
که چو من بدین جا کشیدم سپاه
...
1. فرستاد نامه به ضحاک شاه
که چو من بدین جا کشیدم سپاه
...
1. ز دشمن چو ایمن شد و کام یافت
شب و روز آرام و شادی بیافت
...
1. وز آن روی چون آتبین بازگشت
بسیلا ز شادی پر آواز گشت
...
1. زنان بسیلا همی دید شاه
به بالا چو سرو و به چهره چو ماه
...
1. دگر روز برخاست جوینده شاه
چو بیدل همی رفت تا بارگاه
...
1. ز شادی خورش خواست طیهور و می
به شمشیرِ می رنج را کرد پی
...
1. وز آن پس گهی آتبین پیش شاه
گهی شد به ایوان او بی سپاه
...
1. سر سال نو هرمز فروردین
در اختر نگه کرد شاه آتبین
...
1. فرع را فرستاد با کامداد
بدان سان که بایست پیغام داد
...
1. به سرمستی اندر فرع را چه گفت
که بگشای بر من تو راز از نهفت
...
1. فرع را فرستاد نزدیک شاه
که کی راه یابم بدین پیشگاه
...