ز از ایرانشان ابن ابی الخیر کوشنامه 176
1. ز دریا چو بر شد فرستاده مرد
همان گه ز پیش وی آهنگ کرد
...
1. ز دریا چو بر شد فرستاده مرد
همان گه ز پیش وی آهنگ کرد
...
1. وز آن جایگه شادمان گشت باز
به نزدیک طیهور گردنفراز
...
1. چو برداشت کوش از میان کین و جنگ
نمود اندر این روزگاری درنگ
...
1. به بر چون برافگند گردون گره
به بر درکشیدند گردان زره
...
1. بفرمود پس تا سپه را بخواند
که اندر جزیره سواری نماند
...
1. وزآن روی طیهور با آن سپاه
برآن سان برابر نشسته سه ماه
...
1. بیاراست لشکر دگر روز کوش
به زیر آمد از کوه و برشد خروش
...
1. وز آن جایگه لشکر اندر کشید
چو از دور شهر بسیلا بدید
...
1. ز ناگه برآمد سواری ز راه
یکی نامه دادش به ضحاک شاه
...
1. بترسید طیهور و نومید شد
شب و روز لرزنده چون بید شد
...
1. از ایشان چو بشنید طیهور گفت
که این بدگهر باد با درد جفت
...
1. ز ناگه بیامد سرِ ماهِ نو
فرستاده ی مادرِ شاهِ نو
...