23 اثر از قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی

1 ترک مه روی من از خواب گران دارد سر دوش می داده ست از اول شب تابسحر

2 من بچشم او را ده بار نمودم که بخسب او همی گفت: بهل تا برم این دور بسر

3 شب بسر برد به می دادن و ننشست و نخفت دل من خست که ننشست و نخفت آن دلبر

4 او به می دادن جادوست، به دل بردن چیر چیزها داند کردن بچنین باب اندر

1 مرا با عاشقی خوش بود هموار کنون خوشتر، که در خور یافتم یار

2 کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد مه دو هفته من سر ز کهسار

3 کنون خوشتر، که با او بوده ام دی که بودم بی رخش افکار بسیار

4 کنون خوشتر، که با او خفته ام دوش که بودم در غمش بسیار بیدار

1 بدین خرمی جهان، بدین تازگی بهار بدین روشنی شراب، بدین نیکویی نگار

2 یکی چون بهشت عدن یکی چون هوای دوست یکی چون گلاب بلخ یکی چون بت بهار

3 زمین از سرشک ابر، هوا از نسیم گل درخت از جمال برگ، سرکه ز لاله زار

4 یکی چون پرند سبز، یکی چون عبیر خوش یکی چون عروس خوب، یکی چون رخان یار

1 ز بس پیچ و چین تاب و خم زلف دلبر گهی همچو چوگان شود، گاه چنبر

2 گهی لاله را سایه سازد ز سنبل گهی ماه را درع پوشد ز عنبر

3 گهی صورتی گردد از عود هندی گهی پیکری گردد از مشک اذفر

4 که دیده ست بر سوسن از عود صورت که دیده ست بر لاله از مشک پیکر

1 ماه دو هفته من برد مه روزه بسر بامداد آمد و از عید مرا داد خبر

2 مردمان دوش خبر یافته بودند ز عید که گمان برد که من غافلم از عید مگر

3 او مگر تهنیت عید همی خواست بدین هیچ شک نیست همین خواست بدین آن دلبر

4 من ازین شادی برجستم ودو چنگ زدم اندر آن زلف که با مشک زند بویش بر

1 بدین خرمی و خوشی روزگار بدین خوبی و فرخی شهریار

2 چنان گشت گیتی که ما خواستیم خدایا تو چشم بدان دور دار

3 خداوند گار جهان فرخست که فرخنده بادش همه روزگار

4 بدیدار او راه بست و هری بهشت برین گشت و باغ بهار

1 یکروز مانده باز زماه بزرگوار آیین مهر گان نتوان کرد خواستار

2 آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار

3 ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود پیغام من بدو بر و پیغام او بیار

4 گو پار نیز هم به مه روزه آمدی سوی تو خلق هیچ نگه کرده بود پار؟

1 تاخم می را بگشاد مه دوشین سر زهد من نیست شد و توبه من زیر وبر

2 بمه روزه مرا توبه اگر در خور بود روزه بگذشت و کنون نیست مرا آن درخور

3 چون مه روزه فراز آید من خود چکنم نبرم دست به می تا نرود روزه بسر

4 شب عید آمدو میخواهم بر بام جهم گویم: از نو شدن ماه چه دارید خبر؟

1 ای ترک همی باز شود دل بسرکار آن خویله کرده ست که ورزید همی پار

2 صد بار فزون گفت که تا کی خورم این غم من زین دل بیچاره خجل گشتم صد بار

3 باریست گران بر دل از اندیشه آن لب چون آید اگر بفکند آن لب ز دل این بار

4 شش سال دمادم غم و تیمار تو خورده ست وقتست که او رابرهانیم ز تیمار

1 برفت یار من و من نژند و شیفته وار بباغ رفتم با درد و داغ رفتن یار

2 بدان مقام که بامن به می نشست همی بروزگار خزان و بروزگار بهار

3 بنفشه دیدم و نرگس مقام کرده و باغ بدین دو گشته ز خوبی چو صد هزار نگار

4 شده بنفشه بهر جایگه گروه گروه کشیده نرگس برگرد او قطار قطار

آثار فرخی سیستانی

23 اثر از قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی