دوش متواریک بوقت سحر از فرخی سیستانی قصیده 59
1. دوش متواریک بوقت سحر
اندر آمد به خیمه آن دلبر
...
1. دوش متواریک بوقت سحر
اندر آمد به خیمه آن دلبر
...
1. سروی گر سرو ماه دارد بر سر
ماهی گر ماه مشک بارد وعنبر
...
1. مرا بپرسید از رنج راه و شغل سفر
بت من آن صنم ماهروی سیمین بر
...
1. خیز تا هر دو بنظاره شویم ای دلبر
بدر خانه میر ،آن ملک شیر شکر
...
1. هر که را مهتریست اندر سر
گو بدر گاه میر ما بگذر
...
1. این هوای خوش و این دشت دلارام نگر
وین بهاری که بیاراست زمین را یکسر
...
1. همی نسیم گل آرد بباغ بوی بهار
بهار چهر منا! خیز و جام باده بیار
...
1. کاشکی کردمی از عشق حذر
یا کنون دارمی از دوست خبر
...
1. ای پسر! جنگ بنه، بوسه بیار
این همه جنگ و درشتی به چه کار
...
1. ترک مه روی من از خواب گران دارد سر
دوش می داده ست از اول شب تابسحر
...
1. مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
...