23 اثر از قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی

1 ای پسر گر دل من کرد همی خواهی شاد از پس باده مرا بوسه همی باید داد

2 نقل با باده بود باده دهی نقل بده دیر گاهیست که این رسم نهاد آنکه نهاد

3 چند گاهیست که از باده و از بوسه مرا نفکندستی بیهوش و نکردستی شاد

4 وقت آن آمد کز باده مرا مست کنی گاه آن آمد کز بوسه مرا بدهی داد

1 گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود چون شب تاری همی از روز روشن تر شود

2 روشنایی آسمان را باشد و امشب همی روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود

3 روشنی بر آسمان زین آتش جشن سده ست کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود

4 آتشی کرده ست خواجه کز فراوان معجزات هر زمان گیرد نهادی، هر زمان دیگر شود

1 خسرو می خواست هم از بامداد خلق بمی خوردن اوگشت شاد

2 خرمی و شادی از می بود خرمی و شادی را داد داد

3 ماه درخشنده قدح پیش برد سرو خرامنده بپای ایستاد

4 با طرب و خرمی و فال نیک شاه قدح بستد و برکف نهاد

1 ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد

2 با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد

3 زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست چون پدر گشتی اندر همه کاری استاد

4 کیست کز نعمت زر تو و از بخشش تو کار ویران شده خویش نکردست آباد

1 ای مبارک پی جهاندار و همایون شهریار ای ز بهر نام نیکو دین و دولت را بکار

2 ای یمین دولت و ملک و ولایت را شکوه ای امین ملت و دین وشریعت را نگار

3 نیکنامی را چنانی چون زمین را گلستان پادشاهی را چنانی چون گلستان را بهار

4 جهد تو از بهر خلقست و تو از بهر خدای مهربان بر مردمان زاهد و پرهیزگار

1 فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر سخن نوآر که نو را حلاوتیست دگر

2 فسانه کهن و کارنامه بدروغ بکار ناید رو در دروغ رنج مبر

3 حدیث آنکه سکندرکجا رسید و چه کرد ز بس شنیدن گشته ست خلق را ازبر

4 شنیده ام که حدیثی که آن دوباره شود چوصبرگردد تلخ ،ار چه خوش بودچو شکر

1 بخندد همی باغ چون روی دلبر ببوید همی خاک چون مشک اذفر

2 بسبزه درون لاله نو شکفته عقیقست گویی به پیروزه اندر

3 همه باغ کله ست و اندر کشیده بهر کله ای پرنیانی معصفر

4 همه کوه لاله ست و آن لاله زیبا همه دشت سبزه ست و آن سبزه درخور

1 مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور میان عاشق و معشوق بنگر

2 نگه کن تا چه باید هر دوانرا وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر

3 چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟ چه خواهد عاشق از معشوق دلبر؟

4 چه دانی دوستی را حدو غایت ؟ مقدر باشد آن یا نامقدر؟

1 بهار تازه دمید ای بروی رشک بهار بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار

2 همی بروی تو ماند بهار دیبا روی همه سلامت روی تو و بقای بهار

3 بهار اگر نه ز یک مادرست باتو، چرا چو روی تست بخوشی و رنگ و بوی و نگار

4 بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار

1 ای دل من ترا بشارت داد که ترا من بدوست خواهم داد

2 تو بدو شادمانه ای بجهان شاد باد آنکه توبدویی شاد

3 تا نگویی که مرمرا مفرست که کسی دل بدوست نفرستاد

4 دوست از من ترا همی طلبد رو بر دوست هر چه بادا باد

آثار فرخی سیستانی

23 اثر از قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی