این باد معنبر ز کجا از ابن حسام خوسفی رباعی 49
1. این باد معنبر ز کجا می آید
کز نکهت او دم صبا می آید
1. این باد معنبر ز کجا می آید
کز نکهت او دم صبا می آید
1. گویند همایی به هوا می آید
چون سایه الطاف خدا می آید
1. ابر آمد و بر روی هوا می گرید
چون متهم از شرم و حیا می گرید
1. با نغمه داوود کمانچه نزنید
زر وزن کنید و بر کپانچه نزنید
1. ای دست نشان قلمت لؤلؤ تر
منشی فلک عبارتت را چاکر
1. ای دست امید ما به لطف تو دراز
بنواز مرا به لطف ای بنده نواز
1. گر پیر شدم دلم جوانست هنوز
سودا و خیال ما همانست هنوز
1. ای باد نشان کوی دلدار بپرس
از ماش دعا رسان و بسیار بپرس
1. بیداری شبهای من از اختر پرس
حال دل پر خون ز لب ساغر پرس
1. ماییم و هزار گونه خودکامی خویش
مستوجب آتشیم از خامی خویش
1. بنشست به ناز سرو در دامن باغ
لاله ز کرشمه برداشت ایاغ
1. سرو آمد و بنشست به رعنایی باغ
لاله ز دگر طرف به لالایی باغ